مطالبی که از آرشیو بلاگفا حذف شد!
تو پیگیری این دو مطلبم متوجه شدم:
تو پیگیری این دو مطلبم متوجه شدم:
22 بهمن پيش از آنكه يك عيد ملي باشد ،حقيقتا يك عيد مذهبي و يوم الله به معناي واقعي كلمه است و اين در حالي است كه به اين جنبه اين روز بزرگ كمتر توجه شده است با وجود آنكه رهبر معظم انقلاب آنرا در حكم يكي از بزرگترين اعياد ديني ما –اگر نگوييم بزرگترين عيد – قرار داده اند در آنجا كه مي فرمايند :
و اين بدان معناست كه نعمت دين و نعمت اسلام ناب محمدي بعد از اين روز بزرگ و تغييري كه به دست عامه ملت انجام شد 1و تبلور يد الله مع الجماعه بود ،در اين كشور تمام شد كه اگر تا قبل آن اسمي از اسلام آورده مي شد بعد از آن به بركت سايه ولي فقيه ،رسم اسلام بر اين كشور باريدن گرفت كه امام خامنه اي درباره اين موضوع مي فرمايند:
و تنها بعد از ذكر اين معاني است كه راهپيمايي 22بهمن معنايي تازه مييابد ،بلكه به معناي حقيقي خود مي رسد كه اين راهپيمايي از شعائر و آداب بزرگ در غدير انقلاب است ،روزي كه زنده كننده و ياداور تمام اين نعمت است و البته مطمئنا انفجار اين نور چشم دشمنان اسلام و انقلاب را كور خواهد نمود؛ان شاالله.
----------------------------------------------
پينوشت:
1-اِنَّ اللّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حَتّیَ یُغَیِّروا ما بِاَنفُسِهِم؛بىترديد خداوند سرنوشت قومى را تغيير نمىدهد تا آنها وضع خود را تغيير دهند. . سوره رعد، آیه11
2- برگزارى دههى فجر، بايد مثل برگزارى جشن نيمهى شعبان باشد. ۱۳۶۹/۱۰/۱۱
3-دهه فجر در حقيقت ولادت امامت در اين كشور است؛ به همان معنايى كه خود امام و اسلام براى ما ترسيم كردهاند. ۱۳۶۹/۱۰/۱۱
قسم به فجر و شكافتن پرده سیاه شب
"فجر صادق" از همان ابتدا در افق گسترش پیدا می كند، نورانیت و شفافیت خاصی دارد، مانند نهر آبی زلال، افق مشرق را فرا می گیرد و بعد در تمام آسمان گسترده می شود. فجر صادق اعلام پایان شب و آغاز روز است و با ورودش وقت نماز صبح وارد می شود... آری انگار روز ظهور آغاز گشته است و از «امام آمد» درشت روزنامه ها تا دمیدن صور انقلاب، ده روز، پربارتر از ده قرن گذشت؛ «وَ الْفَجْرِ وَ لَیالٍ عَشْرٍ»
فرمان امام زمان (عج) در شب پیروزی انقلاب
اما شب قدر انقلاب شبی است که تقدیر ها به دست امام زمان رقم می خورد و بی شک دست او و اشاره الهی او این معجزه را در روزگار معاصر رقم زد و طاغوت کهنه و قدرتمند این سرزمین پاک را کنار زد تا با استقرار شخص ولی فقیه که حجت امام زمان است باز حکومت به صاحب اصلیش باز گردد و موید این موضوع خاطرات متعددی است که از آن زمان نقل شده است که یکی از آنها خاطره ای از شب پیروزی انقلاب است که از آقای مرتضایی فر در سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی نقل شده است:
فجر صادق، وجود ولی فقیه است
می گویند که فجر، امام زمان (عج) است که البته هر نوری بالاصاله از اوست اما اینگونه نیست چون فجر صادق وجود ولی فقیه است که تاریکی های غیبت را می شکافد و زمینه را فراهم می کند و آنگاه که شب به لحظات پایانی خود می رسد، خورشید ولایت طلوع می کند و او حضرت وجه الله ،بقیة الله الاعظم ،امام زمان ارواحنا فداه است.
و آنروز دیگر باید گفت "معما چو حل گشت آسان شود" و که "لا يَنْفَعُ نَفْساً إيمانُها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ في إيمانِها خَيْراً 1"
که امام صادق (ع) فرمودند: در آن روز ايمان کساني که قبل از قيام حضرت با شمشير، نبوده است. سودي نخواهد داشت گرچه به امامان پيشين يعني پدران حضرت(ع) ايمان داشته باشد2.
و کسی که به ولی فقیه ایمان ندارد به امام زمان (عج)ایمان ندارد که او حجت امام زمان است و اطاعت او اطاعت امر امام زمان علیه السلام؛ و زندگی در سایه ولایت فقیه تمرین زندگی در کنار حجت بالغه حق و امام معصوم علیه السلام است.
برادران پیامبر در بین الطلوعین روزگار
آری در یک نگاه نمادین ، خورشید که در آید دیگر نماز قضاست و وقت خواندن آن تمام است و بین الطلوعین پر برکت ترین ساعات روز است از طلوع فجر ولایت مطلقه فقیه تا طلوع نور حقیقت و خورشید ولایت ،ولی عصر و زمان که امروز یاوران صدیق ولی فقیه در طوفان حوادث نام مهدی را زمزمه می کنند همان مهدی ای که او را ندیده اما تشنه دیدار اویند ؛
و رسول الله عاشق دیدار اینان است که برادران اویند آنگاه که می فرماید:
"عن ابی بصیر عن ابی جعفر(ع) قال: قال رسول اللّه ، صلی اللّه علیه وآله، ذات یوم و عنده جماعة من أصحابه: «أللّهمّ لقّنی إخوانی» مرّتین فقال من حوله من اصحابه: أمانحن إخوانک یا رسول اللّه ؟ فقال: لا، إنّکم أصحابی و إخوانی قوم فی آخرالزمان آمنوا و لم یرونی، لقد عرّفنیهم اللّه بأسمائهم و أسماء آبائهم، من قبل أن یخرجهم من أصلاب آبائهم و أرحام أمّهاتهم، لأحدهم أشدّ بقیّة علی دینه من خرط القتاد3 فی اللّیلة الظلماء، أو کالقابض علی جمر الغضا۴، أولئک مصابیح الدّجی، ینجیهم اللّه من کل فتنة غبراء مظلمة۵."
ابو بصیر از ابوجعفر [امام محمدباقر] که درود خدا بر او باد نقل می کند که فرمود: روزی پیامبر خدا، که بر او و خاندانش درود باد، در حالی که عده ای از یارانش نزد او بودند، فرمود: خداوندا برادران مرا به من بنما! ایشان این سخن را دو مرتبه تکرار کردند. در این هنگام گروهی از یاران که گرد آن حضرت بودند گفتند: ای پیامبر خدا! آیا ما برادران شما نیستیم؟
فرمود: نه، شما یاران من هستید. برادران من قومی هستند [که] در آخرالزمان [خواهند آمد] آنها به من ایمان می آورند در حالی که مرا ندیده اند. خداوند آنها را با نامهایشان و نامهای پدرانشان شناسانده است، پیش از آن که از پشتهای پدران و رحمهای مادرانشان خارج شوند. هر یک از آنها بر دین خود پایدار می ماند، در حالی که این عمل از دست کشیدن بر خارهای گون در شب تاریک و یا در دست گرفتن آتش برافروخته از درخت گز دشوارتر است.
ایشان چون چراغی فروزان در دل تاریک شب می درخشند، خداوند آنها را از همه فتنه های تیره و تار در امان نگه می دارد.
آری این سخن پیامبر است که خداوند مومنین به او را در آخرالزمان از هر فتنه ای نجات می دهد و این کشتی انقلاب است که در آستانه سی و پنجمین سالگرد تولدش همچنان بر امواج جنگ و فتنه پیش می رود و سینه تاریکی را می شکافد و البته امواج حرکت این کشتی عظیم نه تنها همین منطقه بلکه عالم را فرا خواهد گرفت و مقدمات ظهور مهدی ارواحنا فداه فراهم خواهد گشت؛ان شا الله.
1-سوره : الانعام آیه : 158
2-كمال الدين و تمام النعمة ج1 ص 18
3-«خرط القتاد» کنایه از سختی و دشواری کاری است. /**/
/**/ 4-«جمر الغضاء» نیز کنایه از مشکل بودن کاری است. «جمر» به معنای اخگر و شعله های آتش و «غضا» به معنای درخت شوره گز است. /**/
5-بحارالانوار، ج52، ص124-123، ح8
/**/
درج این مطلب در دانا و گرداب و صراط و جام نیوز و عماریون و حریم یاس و مفید نیوز و باشگاه خبرنگاران و صبح الوند
مقدمه
عید غدیر شاید عظمتی چون عظمت دین خدا بر روی زمین و تمامی پیامبران الهی و انسانهای خدایی از ابتدای تاریخ تا انتهای حضور بشر در روی کره زمین را داشته باشد، چون آن مهر ختمی که بر تمامی ادیان الهی بوسیله ظهور دین اسلام زده شد بدون نگین ولایت هیچگاه کامل و تمام و اثر بخش نبود و ظهور و بروز این نگین در عید بزرگ روز غدیر خم می باشد.
اما امروز می خواهیم در حد گنجاینش این مقال و حوصله مخاطب به یک شبهه و جواب آن در مورد آیه ای که در این روز بزرگ نازل شده است بپردازیم.
آیه اکمال دین و اتمام نعمت که شیعه با آن به ولایت و امامت امیرالمومنین علیه السلام استدلال می کند در میان آیات حلال و حرام آمده است،با این وجود ممکن است شخصی بگوید که اصلا این آیه در مورد کامل شدن بحث احکام است و اینکه شما آیه ای که در میان بیان حلال و حرام آمده و اصلا ربطی به مسئله جانشینی ندارد را چرا بدین عنوان مطرح و تفسیر می نمایید؟...
درج این مطلب در راسخون و حریم یاس و عمارنامه و پورتال ستاد برگزاری نماز جمعه اردستان و عماریون و تعاون1404 و پایگاه اطلاع رسانی رسالات و بی تاوان و پایگاه فرهنگی کربلا و فرهنگ نیوز و پایداری نیوز
و اثبات واقعه غدیرو ولایت برحق علی(ع)بااسناداهل تسنن در بولتن نیوز و صبا ایران
بزرگ ترین دارایی انسان که می تواند آن را در راه رضای دوست فدا نماید همان جان اوست ؛ آنچه نزد ماست نابود شدنی و فانی است در حالی که آنچه در راه خداوند داده شود نزد او باقی است و حیات عند الرب می یابد.
مرید پیر مغان
میگویند دو ادیب فاضل که عمر خود را در بحث و درس و مطالعه و مکاشفه سپری کرده بودند، روزی اندر مقصود حضرت حافظ از این بیت:
مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ
چرا که وعده تو کردی و او بجا آورد
با یکدیگر گفتگو میکردند و در نهایت برداشت آنها از این بیت آن شد که منظور خواجه شیراز از پیر مغان همانا حضرت مولا علی (ع) بوده و منظور از شیخ همانا حضرت آدم ابوالبشر. بدین ترتیب حضرت حافظ خواسته است به آدم ابوالبشر بگوید که از آنرو مرید مولا علی است که آدم در بهشت وعده داد که به سراغ میوه ممنوعه (گندم) نرود ولی رفت اما مولا علی در تمام عمر خود هیچگاه از نان گندم تناول نکرد و همواره نان جوین میخورد.
چندی بگذشت و یکی از آن دو ادیب رخ در نقاب خاک کشید. مدتی بعد شبی به خواب دوستش آمد و گفت که در عالم برزخ حضرت حافظ را ملاقات کرده و منظورش از بیت مذکور را جویا شده است. و لسانالغیب در پاسخ گفته که تفسیر آنان از این بیت ناصواب بوده است و سپس به بیان مقصود خود پرداخته بود که:
مراد از پیر مغان همانا سیدالشهدا امام حسین (ع) است و شیخ همانا حضرت ابراهیم خلیل. چرا که ابراهیم به خداوند وعده داد که اسماعیلش را قربانی کند در حالی که خواست خداوند بدان تعلق نگرفت و امام حسین نه تنها فرزندانش را به قربانگاه برد، که خود را نیز قربانی نمود.
وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ
فضل بن شاذان گوید: از حضرت رضا علیه السّلام چنین شنیدم كه آن زمان كه خداوند تبارك و تعالى به حضرت ابراهیم علیه السّلام امر فرمود كه بجاى فرزندش اسماعیل، گوسفندى را كه خداوند فرستاده بود ذبح نماید، حضرت ابراهیم علیه السّلام در دل آرزو كرد كه اى كاش فرزندش اسماعیل علیهما السّلام را به دست خود ذبح میكرد و دستور ذبح گوسفند بجاى ذبح فرزندش به او داده نشده بود، تا به اینوسیله احساس پدرى را كه عزیزترین فرزندش را به دست خود ذبح میكند، داشته باشد و در نتیجه شایسته رفیعترین درجات ثواب در صبر بر مصائب شود.
خداوند عزّ و جلّ نیز به او وحى فرمود كه: اى ابراهیم! محبوبترین خلق من، نزد تو كیست! ابراهیم گفت: خدایا! مخلوقى خلق نكردهاى كه از حبیبت محمّد صلى اللَّه علیه و آله نزد من محبوبتر باشد، خداوند به او وحى فرمود كه: اى ابراهیم آیا او را بیشتر دوست دارى یا خودت را؟ او گفت: نه، او را بیشتر دوست دارم، خداوند فرمود: آیا فرزند او را بیشتر دوست دارى یا فرزند خودت را؟ عرض كرد: فرزند او را، خداوند فرمود: آیا بریده شدن سر فرزند او از روى ظلم، به دست دشمنانش دل تو را بیشتر به درد میآورد یا بریدن سر فرزندت به دست خودت بخاطر اطاعت از فرمان من؟ گفت: بریده شدن سر فرزند او به دست دشمنانش دل مرا بیشتر به درد میآورد،
خداوند فرمود: گروهى كه خود را از امّت محمّد صلى اللَّه علیه و آله میدانند، فرزندش حسین را به ظلم و ستم به مانند گوسفند ذبح خواهند كرد و با این كار مستوجب خشم و غضب من خواهند شد، ابراهیم علیه السّلام بر این مطلب جزع و فزع نموده، دلش به درد آمد و شروع به گریه كرد،خداوند عزّ و جلّ هم به او چنین وحى فرمود: اى ابراهیم! به خاطر این ناراحتى و جزع و فزعت بر حسین و قتل او، ناراحتى و اندوهت بر اسماعیل را- در صورتى كه اگر او را ذبح میكردى- پذیرفتم، و رفیعترین درجات ثواب، در صبر بر مصائب را به تو خواهم داد، و این همان مطلبى است كه آیه «وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ» (ذبح بزرگى را جایگزین او كردیم- صافات: 107) بدان اشاره دارد.1
در امتداد کربلا
اما ابراهیم علیه السلام در مورد قربانی کردن فرزندش چیزی به هاجر نگفت کهنکند محبت مادری او مانع از انجام حکم و دستور خدای تبارک و تعالی شود اماما در زمانمان صحنه های بسیاری را از مادران شهیدی سراغ داریم که نه نتها یکفرزند بلکه چندین فرزند خود را در راه سربلندی اسلام و اجرای فرمان الهیامام به قربانگاه فرستادندو مادر شهیدی که تنها فرزندشرا فدای اسلام کرد و خم به ابرو نیاورد.
شهید حسن بابائیان در وصیتنامه خویش خطاب به مادرش می گوید:
سلام بر تو ای مادر که بهشت زیر پای توست. سلام بر تو ای مادر که فرزند خود را راهی به جبهه کردی به خدا قسم که ای دشمنان اسلام نظاره کنید این قهرمان مادرانی که فرزندان خود را به جبهه میفرستند و خود هیچ دریغی از لحاظ مالی و جانی ندارد . آری مادر جان یادت هست میگفتی به جبهه برو مبادا دشمن فکر کند که ما خانواده شهدا دیگر فرزندان خود را فدای امام و اسلام نمیکنیم. مادر جان این سخنان را با اشک و خون خود مینویسیم. مادر جان مرا ببخشید که نتوانستیم زحماتی که برای من کشیدی جبران کنم میدانم که اگر من به شهادت برسم تو گریهای که میکنی بیاد شهدای کربلا و آقایمان حسین (ع) است.
و شلمچه گلزار اسماعیل هایی است که در راه رضایت محبوب سر از پا نشناختند و سر و جان برایش باختند تا بار دگر نشان دهند سربلند بیرون آمدن از امتحان الهی را و زنده کنند نام شهدای کربلا و نام علی اکبر را و بار دیگر ثابت کنند در جایی که راه ما راه حق و حقیقت باشد از قربانی شدن برای دوست واهمه ای نداریم که ما پیروان ابراهیم و عاشقان حسینیم.
1-عیون أخبار الرضا ع-ترجمه غفارى و مستفید، ج1، ص: 427 و 428
درج این مطلب در عماریــــــــــــــــــون و افسران و حریم یاس و پانصد و نود و هشت و جام نیوز و العالم آنلاین
نکته ای که این مقاله می خواهد علیرغم فضاسازی نادرست در محیط وب به آن اشاره کند اشتباه بودن نفی کلی معنای حقیقی اعتدال است، آنجایی که خود علامه جوادی آملی ذیل آیه شریفه : و کذالک جعلناکم امتا وسطا1 که آیه مطروحه در باب اعتدال است ،اشاره به معنای صحیح و مثبت آن می کنند و بیان می فرمایند که این اعتدال نه تنها مورد تایید قرآن کریم است بلکه آیات متعددی در ستایش پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و مسلمانان بدین صفت نازل گشته است.
شب قدر شب شناخت انسان کامل است اینکه انسان تبلور نور قرآن را در وجود او مشاهده می کند و در آینه او گم شده خویش را بلکه خویش را خواهد یافت؛ همه چیز برای آن است که در سایه شناخت قدرِ لیلة القدر ،بنده قدر خود را دریابد و قرآن را با پیامبر قرآن و امر را با صاحب الامر و لذت انسان بودن را در طریق عبودیت درک کند که سعادت در گرو بندگی خداست.
"ترديد ندارم كه او بازخواهد گشت و به همراه همه صالحان و حضرت مسيح (ع) و تنها باقيمانده از نسل پاكان، انسان كامل، خواهد آمد و جامعه بشري را در استقرار صلح و عدالت كامل و مهرباني و كمال ياري خواهد كرد."
جا دارد که در اینجا نظری در ادله "بازگشت" یا همان "رجعت" بیفکنیم و ضمن آشنایی بیشتر با این اعتقاد به این بهانه ؛صحت و سقم این ادعا را نیز اجملا بررسی کنیم:
رجعت چیست؟
«رجعت» در لغت به معنى بازگشت است، و مقصود از آن در فرهنگ شيعه، بازگشت گروهى از افراد خاص پس از ظهور حضرت مهدى ـ عجل الله فرجه الشريف ـ و قبل از برپايى قيامت به دنياست اما آنچه مشخص است این رجعت عمومی نیست بلکه گروه ها و اشخاص خاص و ویژه ای در روایات مخصوص به این اعتقاد گشته اند.
جایگاه رجعت در شیعه
رجعت یکی از عقاید خاص و ضرورت های شیعه است؛ علامه مجلسی رحمة الله علیه در بحارالانوار به بیش از صد و شصت آیه و روایت در باب رجعت اشاره می کند و می گوید: براى كسانى كه به گفتار ائمه اطهار(ع) ايمان دارند، جاى شك و ترديد باقى نمی ماند كه مساله رجعت، حق است. زيرا روايات وارده در اين باب از ائمه اطهار(علیهم السلام) در حد تواتر است و نزديك به دويست روايت وارد شده است كه در اين امر صراحت دارند و اين روايات را بیش از چهل تن از بزرگان علماء و محدثين عاليقدر در بيش از پنجاه كتاب معتبر روايت كرده اند.1
چه کسانی رجعت می کنند؟
در یک تقسیم کلی رجعت کنندگان دو بخش می شوند:
از مجموع روایات به دست می آید که مؤمنین محض و کافرین محض رجعت می کنند والبته روایات فراوانی به صورت ویژه، خبر از رجعت افراد خاصی داده است که به صورت اختصار می توان به برخی اشاره کرد:
- از امام حسین علیه السلام به عنوان اولین رجعت کننده یادشده است .2
- برای علی علیه السلام رجعت های متعددی ذکر شده است .3
- ائمه معصومین علیهم السلام به صورت خصوصی به برخی از یاران خاص خود بشارت رجعت داده اند . 4
- برخی روایات می گوید که انبیای گذشته، رجعت خواهند کرد . 5
- پیامبر صلی الله علیه و اله به همراه ائمه معصومین علیهم السلام رجعت می کنند . 6
- در روایاتی رجعت برخی از منافقان و کفار نیز ذکر شده است . 7
- در ابتدای «دعای عهد» که از امام صادق((علیه السلام)) روایت شده، به صراحت به موضوع بازگشت به دنیا در عصر ظهور اشاره و تأکید شده است که هر کس چهل روز این دعا را بخواند، از رجعت کنندگان خواهد بود.8
همانطور که در دسته بندی فوق مشاهده نمودید رجعت تنها شامل عده قلیلی از انسان ها می شود، نه همه آن ها. چنانکه تصریح این مطلب در روایتی از امام صادق (ع) آمده است که ایشان می فرماید:
«رجعت امری همگانی نیست، بلکه اختصاصی است و تنها کسانی رجعت می کنند که ایمان خالص و یا شرک خالص داشته باشند.»9
پس مشاهده نمودید که قرار دادن هوگو چاوز در زمره رجعت کنندگان و لو آنکه او به قول جناب دکتر احمدی نژاد از موحدین و معتقدین به برپایی حکومت عدل در آخر الزمان باشد و یا اینکه دلایلی بر دعا کردن او برای فرج موجود باشد باز دلیلی بر قرار دادن وی در زمره رجعت کنندگان وجود ندارد و ادله دینی چنین ادعایی را بر نمی تابد به علاوه با این وجود ایشان این موضوع را احتمال نمی دهند بلکه یقیقنی بودن مسئله را ادعا می کنند درحالی که نمی شود بدون آنکه دلیل روشنی از دین بر چنین امری دلالت کند چنین، بدون تردید، یک مسئله را بر اعتقادات دینی تحمیل نمود و احتمال یک امر بلکه بالاتر،یقینی بودن آنرا ادعا کرد.
پینوشت:
مومن واقعی شخصی است که پیوسته در فکر اصلاح خویش می باشد و از نصیحت نصیحت کنندگان استقبال می کند چه رسد به آنکه آن شخص نصیحت کننده دارای حق ولایتی از سوی خدای تعالی و ولیی از اولیاء الهی باشد.
قبول نصیحت از نشانه های ایمان
قالَ الإمام الجواد - علیه السلام - :
الْمُؤمِنُ یَحْتاجُ إلی ثَلاثِ خِصال: تَوْفیق مِنَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ، وَ واعِظ مِنْ نَفْسِهِ، وَ قَبُول مِمَّنْ یَنْصَحُهُ.
«بحارالأنوار، ج 72، ص 65، ح 3»
امام محمد تقی جواد الائمه - علیه السلام - فرمود: مؤمن در هر حال نیازمند به سه خصلت است: توفیق از طرف خداوند متعال، واعظی از درون خود، قبول و پذیرش نصیحت كسی كه او را نصیحت نماید.
استکبار درونی مانع از پذیرش نصیحت مشفقانه
از آیاتی که برخورد انسان های نا صالح را در مقابل دعوت به حق و دوری از باطل و نصیت الهی بیان می کند و کفر را در جلوه و نشانه و عمق خبث به نمایش می گذارد آیه هفتم از سوره مباره نوح است:
وَإِنِّي كُلَّمَا دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصَابِعَهُمْ فِي آذَانِهِمْ وَاسْتَغْشَوْا ثِيَابَهُمْ وَأَصَرُّوا وَاسْتَكْبَرُوا اسْتِكْبَارًا
و من هر بار که دعوتشان کردم تا تو آنها را بيامرزی ، انگشتها در گوشهای خود کردند و جامه در سر کشيدند و پای فشردند و هر چه بيشتر سرکشی کردند و استکبار ورزیدند.
در تفسیر شریف المیزان ذیل این آیه شریفه آمده است: اين آيه مغفرت را هدف دعوت قرار داده، با اينكه هدف دعوت نخست ايمان آوردن ايشان، و سپس مغفرت خدا است، و اين براى آن بود كه خواسته به خيرخواهى خود براى آنان اشاره كند، و بفهماند كه اگر دعوتشان می كند منظورش تنها و تنها تامين خير دنيا و آخرت ايشان است.
" جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ فِي آذانِهِمْ"- معنايش اين نيست كه حقيقتا انگشت در گوش خود كردند، بلكه اين تعبير كنايه است از اينكه از شنيدن دعوت او استنكاف ورزيدند، و معناى جمله" وَ اسْتَغْشَوْا ثِيابَهُمْ"، هم هر چند اين است كه جامه خود بسر كشيدند تا مرا نبينند، و سخنم را نشنوند، ولى اين تعبير هم كنايه است از تنفر آنان و گوش ندادنشان به سخن وى.
" وَ أَصَرُّوا وَ اسْتَكْبَرُوا اسْتِكْباراً"- يعنى در امتناع از گوش دادن اصرار ورزيدند، و از شنيدن سخنم و پذيرفتن دعوتم استكبار نمودند، استكبارى عجيب.
و نیز تفسیر نور نکته ای بدین آیه افزوده است که : لجاجت به مرحله اى می رسد كه لجوج نه گوش می دهد: "جعلوا اصابعهم فى آذانهم"، نه نگاه می كند، "واستغشوا ثيابهم"، نه از كار خود دست برمی دارد "واصرّوا" و نه كوتاه می آيد "واستكبروا استكبارا".
اما این معنا تنها در این آیه از قرآن بیان نشده است بلکه بطور خاصتر در آیه 206 از سوره مبارکه بقره بدان اشاره شده است:
وَإِذَا قِیلَ لَهُ اتَّقِ اللّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَلَبِئْسَ الْمِهَادُ
بعضی از نکاتی که گروه محققین در ذیل آیه مذکور در تفسیر راهنما بدان اشاره کرده اند آن است که:
1-تکبّر، غرور و سرسختی، در قبال دعوت به تقوا، از نشانه های حاکمان ناصالح و مفسد است.
2-سرسختی، غرور و تکبّر برخاسته از گناه، مانع نصیحت پذیری حاکمان مفسد است.
3-سرسختی، تکبّر و غرور، مانع اصلاح و نصیحت پذیری است.
4-حاکم، باید نصیحت و انتقاد را بپذیرد و باتقوا باشد.
5-حاکمان مفسد در برابر دعوت به تقوا، به خاطر سرسختی، تکبر و غرور، آلوده به گناه می شوند.
6-هیچ کیفری جز عذاب جهنّم، نمی تواند حاکمان مفسد، سرسخت، متکبّر و مغرور را رام کند.
تکبر سبب عدم پذیرش نصیحت
دليل آنکه تکبر مانع ورود انسان به بهشت مي شود آن است که تکبر ميان بنده و اخلاق تمام مؤمنان که درهاي ورود به بهشت است، حايل مي شود و تکبر و عزيز دانستن نفس تمام آن درها را مي بندد، زيرا متکبر نمي تواند براي مؤمنان دوست بدارد آنچه را براي خود دوست مي دارد، بر فرو خوردن خشم که در آن عزت است، قادر نيست و نيز قادر بر ترک کينه نيست و نمي تواند بر راستگويي مداومت کند و بر ترک حسد قادر نيست و نمي تواند خشم را رها کند و بر خيرانديشي دقيق قادر نيست و بر پذيرش نصيحت قادر نيست که در آن عزت است و از تحقير مردم و غيبت کردن آنها در امان نيست و ... پس هيچ خوي نکوهيده اي نيست، جز اينکه صاحب تکبر براي حفظ عزت متوهم خود مجبور به آن است ،از اين روست که هر کس که ذره اي، تکبر در دلش باشد، وارد بهشت نمي شود1.
1-حدیث (16) امام صادق علیه السلام:
لا یَدخُلُ الجَنَّهَ مَن فِی قَلبهِ مِثقالَ ذَرَّهٍ مِن کِبر؛
کسی که در قلبش به اندازه ذره ای کبر و خود بزرگ بینی باشد به بهشت وارد نمی شود.الکافی(ط-اسلامی) ج2 ص310
درج این مطلب در فرهنگ نیوز و عماریون
وَ إِن تجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السرَّ وَ أَخْفَي
اگر سخن آشكارا بگويي ( و يا مخفي كني ) او نهان ونهانتر را ميداند.سورة طه/آیه7
در تفسیر شریف المیزان ذیل این آیه شریفه آمده است:
جهر به قول به معناي بلند بلند حرف زدن ، و اسرار به آن به معناي آهسته صحبت كردن است ، همچنانكه در جاي ديگر فرموده : و اسروا قولكم او اجهروا به البته بايد در نظر داشت كه سر ، غير از ستر است چون سر به معناي مطلب مكتوم و پوشيده در نفس است ، و كلمه اخفي صيغه افعل تفضيل از خفاء ، و به معناي پنهانتر است ، چون از سياق آيه بر ميآيد كه در مقام ترقي دادن مطلب است ، يعني نه تنها سر را ميداند ، بلكه بالاتراز آن اينكه مخفيتر از سر را هم ميداند.
ترجمة الميزان ج : 14ص 169و168
در اینجا باید چند کلمه ای درباره کلمه "اخفی" که در این آیه شریفه آمده است سخن بگوییم،انسان یک آشکار و ظاهر دارد که همه آنرا می بینند و از آن خبر دارند و یک نهان و باطن دارد که هیچکس آنرا نمی بیند و از آن خبر ندارد جز خود شخص ،اما آن نکته جدید تری که در این آیه بیان می شود آن است که می فرماید خداوند علاوه بر پنهان و سر از "اخفی" نیز خبر دارد و آنچه در آن هست را می داند درحالی که خود شخص نیز از آن غافل است.
حال بحث اینجاست که این مخفی تر از باطن که خود ما نیز از آن خبر نداریم و خداوند بر آن آگاه هست چه می باشد،یک مثالی علمای اخلاق در اینجا می زنند و آن اینکه زمانی ما یک حوض آب را مشاهده می کنیم و با خود می گوییم که عجب آب زلالی در این حوض است اما وقتی دم این حوض می نشینیم و دستی در آب آن می بریم و احیانا آب درون حوض را حرکت می دهیم و متلاطم می کنیم می بینیم گل و لای مخفی در انتهای آن حوض آب بر می خیزد و آن را گل آلود می کند.
گاهی ابتلائات و آزمایش ها جنبه هایی از شخصیت پنهان ما را آشکار می کنند که خودمان نیز از آن بی خبر بودیم و هرچه این آزمایش و امتحان سخت تر باشد جنبه های بیشتری از لایه های نهان وجود ما که "اخفی" است آشکار تر می گردد که این لایه های پنهان وجود ما که گاهی خودمان نیز از آن بی خبریم هیچ گاه از دید خداوند و علم بی پایان او مخفی و پنهان نیست.
می توان این آیه و این تفسیر را بر آنچه در مورد آقای احمدی نژاد پیش آمد تطبیق نماییم که افرادی هستند که از زمان دانشجویی با ایشان آشنا هستند و مدیریت های ایشان پس از انقلاب و تا زمان شهرداری را دیده اند و همیشه ایشان را فردی مخلص و پرتلاش و با اراده می شناخته و تعریف می کرده اند که البته اخلاص دارای درجاتی است و نیز اراده نباید به خود رایی بینجامد.
اما کار تا اواسط دوره ریاست جمهوری و اوج امتحان جناب احمدی نژاد پیش می رود آنجا که بعضی از نیرو های انقلابی ایشان را تا حد یک اسطوره بالا بردند و البته قرار گرفتن در این موقعیت امتحان سختی برای جناب احمدی نژاد بود که متاسفانه همینجا نقطه سقوط ایشان از چشم بسیاری از دوستداران ایشان گردید.
البته این جنبه های وجودی جناب احمدی نژاد شاید از خود او نیز پنهان بوده که چنین آشکار گردید که فقط خداوند بر "اخفی" از باطن های ما آگاه است که در پایان از او می خواهیم جنبه های منفی و نواقص وجودمان را به ما قبل از آنکه در همچنین امتحانات سختی قرار گیریم نشان دهد تا خویش را اصلاح نماییم و عاقبت به خیر شویم ،ان شاالله.
مطالب مرتبط: شباهت احمدی نژاد با پسر امام صادق (ع)
فرصت بازگشت و توبه و اطاعت و نشان دادن خود به خالق آسمان و زمین در ماه مبارک رمضان هر روز دارد می گذرد و تمام می شود که خدایی که محمد صلی الله علیه و آله را به پیامبری مبعوث نمود دستور روزه داری ماه مبارک را به او و به تمامی مسلمانان داده است.
دنیا و تمام مظاهر و زیبایی های آن برای یک عده عامل دوری آنها از معنویت و انسانیت و خدا پرستی و در یک جمله عامل دوری آنها از خودشان است که خدا پرستی به اذعان بسیاری از دانشمندان و بزرگان در تمام این کره خاکی در نهاد و جبلت آدمی نهاده شده است اما امان از خواب و غفلتی که سبب آن غرق شدن در دنیا و لذات زود گذر آن است.
اما همین آدمی که امروز متاسفانه در ملا عام همراه با غفلت و قباحت ،روزه خواری می کند وقتی که در زندگی به بن بست برخورد می کند و مشکلی حاد دریای زندگی او را متلاطم می نماید ،آنجا که دیگر هیچ بشری نمی تواند او را یاری کند ،ندایی از درونش به او می گوید که : خدا هست،خالق من و تمام جهان هست که همه کار از او می آید و در آن هنگام با توجه و التجا دست به دامن خدایی می شود که سالها نزدیک او بوده و این شخص کاری با او نداشته است؛ آیه ای از قرآن به زیبایی به این جنبه از وجود انسان می پردازد و می فرماید:
فَإِذَا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ يُشْرِكُونَ (٦٥)لِيَكْفُرُوا بِمَا آتَيْنَاهُمْ وَلِيَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ (٦٦)
این افراد هنگامی که سوار بر کشتی زندگی ،حیاتشان با امواج خطرات به تلاطم می افتد خدا را مخلصانه می خوانند وزمانی که خدا آنها را ( دستگیری می کند و ) به ساحل نجات می رساند باز مشرک می شوند.تابه نعمتهایی که مابه آنها داده ایم کفران ورزند و تا مدتی بهرمند باشند، اما به زودی خواهند دانست.
سوره مبارکه عنکبوت آیه 65و66
همه عقل های بیدار و فطرت های آگاه گواهی می دهند که این عالم بدون هیچ دلیل و خالقی و بی هدف به وجود نیامده است و حتما مقصد و مقصودی خواهد داشت همانجا که روز "حسرت" برای بسیاری از انسانها نام گرفته است اما برای عده ای که سختی چند روزه دنیا را همراه با اطاعت خداوند عاقلانه و عاشقانه تحمل کرده اند روز شادی و فرح جاودانی فرا رسیده است آنجا که پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله و سلم) فرمودند:
“لِلصّائمِ فَرحَتانِ، حینَ یُفْطِرُ و حینَ یَلْقى ربَّهُ” ( کنزالعمال، ج ۸ ، ص ۴۴۸ حدیث ۲۳۵۹۳)
«براى شخص روزه دار دو شادى است، یکى هنگامى که افطار مى کند و دیگرى هنگامى که پروردگارش را ملاقات کند»
اما همان روز برای روزه خواران به شهادت قرآن کریم روزِ خواری خواهد بود آنجا که فریاد واحسرتای کسی که دستورات الهی را به مسخره و مزحکه و بازی می گیرد گوش عالمی را کر خواهد نمود که می گوید رب ارجعون لعلی اعمل صالحا!1 خدایا فرصتی ده تا جبران مافات کنم! و جواب می آید که کلا!! هرگز...
-1سور مؤمنون آیه 99
مرتبط :چرا مهمانی خدا نیامدی؟
مطلب زیر به صورت بسیار مختصر تنظیم شده و در صدد بیان شبهات قرآنی زیر است:
1-آیه لا اکراه فی الدین1 چگونه با آیه ارتداد2 و حکم آن سازگار است؟
2-اعدام مرتد چگونه با اصل آزادی سازگار است؟
3-چرا توبه مرتد فطری پذیرفته نمی شود؟
مقدمه: خیلی از مواقع ما با تصوراتمان از آیات و روایات و نه تحقیق در باب تفسیر و منظور آنها ،قضاوت می کنیم و این تصورات بدون تحقیق را مقدمه استدلال خود قرار می دهیم و نتیجه ای نادرست حاصلمان می شود.
پاسخ سوال اول: ابتدا باید معنای حقیقی آیه لا اکراه فی الدین را بفهمیم ؛ لفظ "دین" در این آیه یا به معنای اعتقاد می باشد و یا التزام عملی به مجموعه قوانین دینی و احکام الهی.
اگر به معنای اول باشد این یک جمله خبری است که ارتباطی با بحث ما ندارد و می گوید اعتقاد زور بردار نیست، یعنی مثلا اعتقاد به خدا که با روح وجان آدمی آمیخته است نه به زور به وجود می آید و نه از بین می رود.
و اگر به معنای دوم است مربوط به کسی است که هنوز وارد دین نشده یا اگر وارد دین شده ، برگشت او علنی وهمراه با تبلیغ نیست؛مانند کسی که بین رفتن به کشور های مختلف مخیر است اما زمانی که وارد کشوری می شود دیگر قوانین آن کشور برای او لازم الاجراست؛پس این آیه منافاتی با آیه ارتداد ندارد.
نکته تاریخی جالب در مورد این آیه آن است که در صدر اسلام گروهی نقشه کشیدند که تک تک بیایند و زبانا ایمان بیاورند و شب یا روز های بعد دسته جمعی از دین اسلام برگردند ،تا موجب القای این شبهه شوند که اگر این دین خوبی است چرا چنین است و اینگونه دل تازه مسلمانها را نسبت به دین سست نمایند3، که خداوند با یک قانون شدید نقشه آنها را نقش بر آب نمود.
پاسخ سوال دوم: در این مسئله باید تاملی دوباره در معنای آزادی و آزادی بیان نماییم و اینکه آیا عقلای عالم هرگونه عملی را به اسم آزادی جایز می دانند و اساسا آزادی مطلق چیز مطلوبی است یا خیر؟ این مطلب را با یک مثال بیان می کنیم که مثلا شخص وارد کننده ای گوشت مسموم و کشنده وارد کشور نماید و این امر را در مرئی و منظر دولت انجام دهد حالا زمانی که ما به دولت در این موضوع اعتراض می کنیم جواب دهند: آزادی است شما نخرید؛ مطمئنا این آزادی را عقلا نمی پذیرند.
همانطور که در مثال ما جلوگیری از واردات و توزیع گوشت مسموم عقلائی است، جلوگیری از انتشار و تبلیغ افکار مسموم در میان عوام جامعه صحیح می باشد و این در حالی است که در فرهنگ اسلامی و در سابقه تاریخی جوامع اسلامی مناظرات علمی با منکران خدا و سران ادیان مختلف با آزادی کامل انجام می شده که البته این امر موجب تقویت فرهنگ غنی اسلام است.
پاسخ سوال سوم: مسئله اعدام مرتد فطری ، یک حکم بازدارنده است و در اینطور احکام اگر توبه و پشیمانی اشخاص پذیرفته شود دیگر غرض از این حکم از بین می رود و اشخاصی که جرم های گوناگونی را مرتکب شده اند بعد از به دام افتادن بلافاصله ابراز پشیمانی می کنند و به جرم خویش باز می گردند.
البته بین حکم مرتد ملی و فطری فرق است و این به درجه مخرب بودن آنها بر می گردند که در مرتد فطری (که اگر در همین جا این شخص هیچ دینی را نپذیرفت و مشغول تحقیق شد ظاهرا شامل این حکم نمی شود4) حکم مجازات اجرا می شود ولی مسلما توبه واقعی نزد خداوند پذیرفته است و این ارتباطی به مجازات دنیایی این عمل ندارد.5
1-بقره؛آیه256
2- إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ بَعْدَ إِيمَانِهِمْ ثُمَّ ازْدَادُواْ كُفْرًا لَّن تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ وَأُوْلَـئِكَ هُمُ الضَّآلُّونَ
همانا كسانى كه از پى ايمانشان كافر شدند سپس بر كفر خود افزودند، هيچگاه توبه آنها پذيرفته نمىشود و آنان گمراهند.سوره آل عمران آیه 90
3-آیه 72 سوره آل عمران این مطلب را بیان می کند.
4-امام خمینی ره،تحریر الوسیله،ج4،ص244
5-برای مطالعه توضیحات بیشتر در مورد این سوالات به پرسش ها و پاسخ های دانشجویی جلد36 مراجعه نمایید.
حتما باید برای شما هم جالب باشد شنیدن فایل صوتی برنامه درس هایی از قرآن که تفسیر قرآن حجت الاسلام قرائتی می باشد در 32 سال پیش که سال پعد از پیروزی انقلاب اسلامی هم هست و در این روز که 28 اسفند 58 می باشد ایشان به بحث درباره عید و عید نوروز و بهار می پردازند و با اشاره به مراسمات عید نوروز در زمان طاغوت مردم را به تغییر و تحول و اسلامی کردن این مراسم توصیه می کنند.
فایل صوتی را از اینجا و متن را از اینجا دانلود کنید.
درج این مطلب در رجانیوز
الذين يومنون بالغيب (بقره آیه3)
تفسیر تسنیم:قرآن هادى متقین است كه غيب (خداى سبحان و اسماى حسناى او، وحى، فرشتگان و معاد) را باور دارند (گرچه غيب مطلق، يعنى كنه ذات خدا نه مشهود تفصيلى عارف است و نه معقول حكيم و متكلم و نه متعلق ايمان تفصيلى هيچ مومن).
غيب: غيب چيزى است كه با هيچ يك از حواس عادى و يا حواس مسلح قابل درك نباشد و در مقابل حضور و شهادت است و مصاديق فراوانى دارد و اگر در بحث روايى مفسران شيعه عنوان غيب، بر حضرت مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف) تطبيق شده است، از قبيل بيان مصداق است، نه تفسير مفهوم، و از باب نمونه است، نه حصر.
علم به غيب گرچه بالاصاله در انحصار خداى سبحان است، ليكن اجمال آن را به اعطا و لطف او براى همه ميسور است ؛ همان گونه كه با اقامه براهين عقلى مى توان به مبدا، معاد و ضرورت وحى و رسالت، علم حصولى پيدا كرد و اين سه از مصاديق روشن غيب است.
مراد از آيه شريفه (فقل انما الغيب لله) نيز اين است كه علم به غيب اصاله از آن خداست و او به هر كس بخواهد، بخشى از آنرا مى دهد: (عالم الغيب فلا يظهر على غيبه احدا# الا من ارتضى من رسول)، (343) (ذلك من انباء الغيب نوحيه اليك).
پرهيزكاران به همه مصاديق غيب (خداى سبحان، وحى و نبوت، فرشتگان، قيامت بهشت و جهنم) ايمان دارند: (والمومنين كل امن بالله و ملائكته و كتبه و رسله). ايمان به رسولان الهى نيز ايمان به غيب است ؛ زيرا گرچه اشخاص و ابدان آنان محسوس و مشهود است: (قل انما انا بشر مثلكم)، ولى شخصيت حقوقى و منصب وحى يابى آنان، به ويژه مقام (دنى فتدلى)، غيب است.
در مقابل مومنان، عده اى به عنوان كافران و مشركان هستند، كه گروه اول غيب را به طور كلى منكرند: (وقالوا ما هى الا حياتنا الدنيا نموت و نحيا و ما يهلكنا الا الدهر) و اما مشركان گرچه خداى سبحان را خالق آسمانها و زمين مى دانستند: (و لئن سالتهم من خلق السموات و الارض ليقولن الله) ولى در ربوبيت و عبادت خدا شرك مى ورزيدند و ديگر مصاديق غيب، مانند رسالت بشر و زندگى پس از مرگ را منكر بودند.
در تفسير برهان ابن بابويه از حضرت امام صادق (علیه الصلوة و السلام) روايت نموده است که آن حضرت فرموده (الغيب هو الحجه الغائب) يعني مراد از غيب در آيه شريفه مخصوصا حجت غائب است. و نيز در حديث ديگر از جابر بن عبدالله انصاري از حضرت رسول اکرم (ص) روايت شده که بعد از ذکر ائمه اثني عشر تا حضرت مهدي (عج) مي فرمايد:(طوبي للصابرين في غيبته طوبي للمقيمين علي محبته اولئک من وصفهم الله تعالي في کتابه فقال (الذين يومنون بالغيب) الحديث، يعني خوشا به حال کساني که در زمان غيبت حضرت مهدي (عج) صبر مي کنند خوشا به حال کساني که بر دوستي و بر محبت آن حضرت ثابت و استوار و استقامت و ايستادگي دارند آنان کساني هستند که خداي عزوجل در کتاب خود قرآن توصيف آنان نموده و فرموده است (والذين يومنون بالغيب).
پس ایمان به غیب ،ایمان به کمال مطلق است،ایمان به حکمت زندگی است ؛ایمان به غیب یعنی حرکت با گامهای عقل میان دیدنی ها ،ایمان به غیب یعنی ایمان به ندای باطنی ،یعنی ایمان به حقیقت وجودی انسان ،ایمان به غیب یعنی ایمان به وجود! .
ایمان به غیب یعنی ایمان به پاسخهای قلبیمان برای سوالاتی که در امتحان دنیا با آن روبرو هستیم ؛ ایمان به غیب یعنی ایمان به کسی که ضعف های وجودی بشر را ندارد ،ایمان به غیب یعنی ایمان به حقیقت ثابت عالم در ورای عالم متغیر مادی، ایمان به غیب یعنی حرکت با فعلیت ها در مسیر استعداد ها و قوه ها ،ایمان به غیب یعنی حرکت سایه انسانی به سوی حقیقت انسان ،ایمان به غیب یعنی دیدن نادیدنی ها و شنیدن نا شنیدنی ها ،ایمان به غیب درس قرآن است همان درسی که حرکت در مسیر هدایت را ممکن می سازد.
ایمان به غیب ایمان به پل عبور به سوی سعادت و به سمت خداست،ایمان به غیب ایمان به دستگیری خداوند از ،از پای افتادگان تنهاست، ایمان به غیب ایمان به خداوند و ملائکه اش و دست او در زمین است! ،ایمان به غیب ایمان به امام غائب است که ظهور او بروز حقیقت ایمان ها و روز پیدا شدن نا پیدا هاست، آری تقوا تنها در سایه انتظار است که بوجود می آید و رشد می کند و منتظران واقعی همان "الذین یومنون بالغیب" می باشند.
درج این مطلب در مفید نیوز و حریم یاس و گرداب و عماریون و نقدنيوز و بی باک نیوز و 598 و ملل نیوز
و آتی نیوز
وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَاْ أُولِيْ الأَلْبَابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ
و براى شما اى صاحبان خرد در پياده كردن حكم قصاص زندگى جامعه است شايد از خونريزى به ناحق پرهيز كنيد سوره : البقرة آیه : 179
نویسنده وبلاگ "سرباز صفر" تفسیر کوتاه و موردی این آیه زیبای قرآن را با استفاده از 6 تفسیر معروف المیزان،نمونه،نور،مجمع البیان،اطیب البیان و کشاف برای شما آماده کرده و بیان می نماید:
1-لفظ قصاص به معنای جبران و تلافى كردن به گونه اى كه برابرى رعايت شود است و به عبارت دقیقتر به معنای تعقیب و قرار گرفتن چیزی بعد چیز دیگر است،هر امرى كه پشت سر هم آيد عرب آن را ((قصه )) مى گويد و از آنجا كه قصاص قتلى است كه پشت سر قتل ديگرى قرار مى گيرد اين واژه در مورد آن به كار رفته است.
2-اين آيه كه از ده كلمه تركيب شده ، و در نهايت فصاحت و بلاغت است آنچنان جالب است كه به صورت يك شعار اسلامى در اذهان همگان نقش بسته ، و به خوبى نشان مى دهد كه قصاص اسلامى به هيچوجه جنبه انتقامجوئى ندارد بلكه دريچه اى است به سوى حيات و زندگى انسانها.
3-جمله معروفی است که می گوید "قتل موثرترین عامل در جلوگیری از قتل است" تقاوت این جمله با جمله قرآن آن است که کشتن دوبار در این جمله به کار رفته در حالی که در قرآن فقط لفظ قصاص آمده که در مقابل واژه قتل که به کشتن قبل از جنایت نیز اطلاق می شود فقط به محاکمه جانی عادلانه وبر طبق جنایتی که انجام داده و بعد از ارتکاب آن می باشد.
4-اسلام در مسئله قتل در جامعه یک حکم متعادل را در میان اقوال مطروحه آورده است،بعضی در مقابل یک قتل چندین نفر و گاهی تمام خانواده قاتل و خود او را از بین می برند و نا عادلانه با او برخورد می کنند و بعضی قائلند که تنها پرداخت خونبهاء کفایت می کند و دیگر نیازی به قصاص نیست اما اسلام به قصاص عادلانه شخص خاطی حکم می کند که در صورت رضایت ولی دم می تواند به پرداخت دیه در جرایم خصوصی تقلیل یابد و حتی در مورد دیه هم دستور به رعایت انصاف می دهد.
5-در جامعهاى كه متجاوز قصاص نشود، عدالت و امنيّت از بين می رود و آن جامعه گويا حياتى ندارد و مرده است چنانكه در پزشكى و كشاورزى و دامدارى، لازمه حيات و سلامت انسان، گياه و حيوان، از بين بردن ميكروبها و آفات است.
6-اگر حكم قصاص به هيچوجه وجود نداشت و افراد سنگدل احساس امنيت مى كردند جان مردم بيگناه به خطر مى افتاد همانگونه كه در كشورهائى كه حكم قصاص به كلى لغو شده آمار قتل و جنايت به سرعت بالا رفته است و از سوى ديگر مايه حيات قاتل است چرا كه او را از فكر آدمكشى تا حد زيادى باز ميدارد و كنترل مى كندو با توجه به اينكه حكم قصاص مشروط به عدم عفو است نيز دريچه ديگرى به حيات و زندگى گشوده مى شود.
7-این آیه نه همچون آئين تحريف شده يهود فقط تكيه بر قصاص مى كند و نه مانند مسيحيت كنونى فقط راه عفو يا ديه را به پيروان خود توصيه مى نمايد، چرا كه دومى مايه جرئت است و اولى عامل خشونت و انتقامجوئى .
8- کسانی که به این آیه ایراد وارد می کنند و كشتن قاتل را فقدان فرد ديگرى مى دانند تنها ديد انفرادى دارند، اگر صلاح اجتماع را در نظر بگيرند و بدانند اجراى قصاص چه نقشى در حفاظت و تربيت ساير افراد دارد در گفتار خود تجديد نظر مى كنند، از بين بردن اين افراد خونريز در اجتماع همانند قطع كردن و از بين بردن عضو و شاخه مزاحم و مضر است كه به حكم عقل بايد آن را قطع كرد.
9-کسانی که می گویند رشد اجتماع قانون قصاص را نمى پذيرد و قصاص تنها در اجتماعات قديم نقشى داشته اما الان قصاص را حكمى خلاف وجدان مى دانند كه بايد حذف شود پاسخ آن يك جمله است و آن اينكه ،ادعاى مزبور در برابر توسعه وحشتناك جنايات در دنياى امروز و آمار كشتارهاى ميدانهاى نبرد و غير آن ادعاى بيارزشى است ، و به خيالبافى شبيهتر است به علاوه آنکه بسیاری از افراد امروزه حتی بی گناه در جوامع غربی اعدام می شوند.
10-آوردن جمله (لعلكم تتقون )براي آنست كه بگويد، هرچند حكم عفو كه قبلا آمد تخفيف ورحمتي است نسبت به قاتل وليكن مصلحت عموم تنها با قصاص تأمين مي شودو قصاص است كه حيات را ضمانت مي كند نه عفو و گرفتن ديه ،و نه هيچ چيزديگر و شما با حكم قصاص با تقوي مي شويد و از قتل مي پرهيزيد و اين جمله به منزله تعليل است ،براي تشريع حكم قصاص كه باعث حيات طيبه درجامعه مي گردد.
11-فرد و جامعه از نظر طبيعت و از حيث اهميت يكسانند آنجا که صفت حیات وجود دارد که در آیه 32 سوره مائده می فرماید:(مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ، أَوْ فَسادٍ فِي الْأَرْضِ، فَكَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعاً، وَ مَنْ أَحْياها فَكَأَنَّما أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعاً، هر كس انسانى را كه نه مرتكب قتل شده و نه فسادى در زمين كرده، بقتل برساند، مثل اين است كه همه مردم را كشته، و كسى كه يكى را احياء كند، مثل اين است كه همه را احياء كرده باشد)
12-نکته بعدی اینکه بگوییم قاتل به طور کل بیمار است و از نظر روانی تعادل ندارد و نباید کشته شود بلکه باید درمان و یا زندانی شود،این حرف باعث ميشود قتل و جنايت و فحشاء روز بروز بيشتر شود و جامعه انسانيت را تهديد كند، براى اينكه هر جنايتكارى كه از قتل و فساد لذت مىبرد، وقتى فكر كند كه اين ساديسم جنايت، خود يك مرض عقلى و روحى است، و او در جنايتكاريش معذور است،به کار خود ادامه می دهد.
درج اين مطلب در صراط نيوز و حريم ياس و نقد نيوز ومفيد نيوز
درج این مطلب در جهان نیوز و صراط نیوز
درج این مطلب در هفته نامه یالثارات شماره 632 صفحه10
فساد فرهنگی استخدام خانم منشی با ظاهری آراسته
اسراء : وَلاَ تَقْتُلُواْ أَوْلادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِيَّاكُم
إنَّ قَتْلَهُمْ كَانَ خِطْءًا كَبِيرًا ﴿ 31 ﴾ جزء 15
درتفسیر نمونه ذیل این آیه آمده است:
"قابل توجه اينكه ما از اين جنايت زشت و ننگين وحشت مى كنيم ، در حالى كه همين جنايت در شكل ديگرى در عصر ما و حتى به اصطلاح در مترقى ترين جوامع انجام گيرد، و آن اقدام به سقط جنين در مقياس بسيار وسيع به خاطر جلوگيرى از افزايش جمعيت و كمبودهاى اقتصادى است (براى توضيح بيشتر به تفسير آيه 151 سوره انعام جلد 6 تفسير نمونه صفحه 33 مراجعه فرمائيد). تعبير به ((خشية املاق )) نيز اشاره لطيفى به نفى اين پندار شيطانى است ، در واقع مى گويد اين تنها يك ترس است كه شما را به اين خيانت بزرگ تشويق مى كند، نه يك واقعيت . ضمنا بايد توجه داشت كه جمله كان خطا كبيرا با توجه به اينكه كان فعل ماضى است اشاره و تاكيد بر اين موضوع است كه قتل فرزندان گناهى است بزرگ كه از قديم در ميان انسانها شناخته شده ، و زشتى آن در اعماق فطرت جاى دارد، لذا مخصوص به عصر و زمانى نيست ."
در آیه 151 سوره انعام نیز این آیه بدین شکل آمده است:
(و لا تقتلوا اولادكم من املاق نحن نرزقكم و اياهم و لا تقربوا الفواحش ما ظهر منها و ما بطن و لا تقتلوا النفس التى حرم الله الا بالحق ذلكم وصيكم به لعلكم تعقلون)
و فرزندان خويش را از بيم فقر مكشيد كه ما شما و ايشان را روزى مى دهيم و به كارهاى زشت آنچه عيان است و آنچه نهان است نزديك مشويد و نفسى را كه خدا كشتن آنرا حرام كرده جز به حق مكشيد اينها است كه خدا شما را بدان سفارش كرده است شايد تعقل كنيد.
در تفسیر المیزان ذیل این آیات آمده است:
"اين آيات محرماتى را بيان مى كند كه اختصاص به شريعت معينى از شرايع الهى ندارد، و آن محرمات عبارت است از: شرك به خدا، ترك احسان به پدر و مادر، ارتكاب فواحش و كشتن نفس محترمه بدون حق كه از آن جمله است كشتن فرزندان از ترس روزى، نزديك شدن به مال يتيم مگر به طريق نيكوتر، كمفروشى، ظلم در گفتار، وفا نكردن به عهد خدا و پيروى كردن از غير راه خدا و بدين وسيله در دين خدا اختلاف انداختن.
شاهد اينكه محرمات مذكور عمومى است و اختصاصى به يك شريعت ندارد - اين است كه مى بينيم قرآن كريم همانها را از انبيا (عليهم السلام ) نقل مى كند كه در خطابهايى كه به امتهاى خود مى كرده اند از آن نهى مى نموده اند، مانند خطابهايى كه از نوح، هود، صالح، ابراهيم، لوط، شعيب، موسى و عيسى (عليهماالسلام ) نقل كرده است."
به طور کلی اسلام سقط جنین را ممنوع می داند، مگر وضعیتی استثنایی وجود داشته باشد که شارع به عنوان شر کمتر آن را مجاز بداند، سقط جنین به ویژه پس از دمیده شدن روح، گونه ای نسل کشی است و این که قرآن کشتن کودکان را محکوم کرده است نیز آن را شامل می شود.
تصویر،تصویر بسیار تکان دهنده و دلخراشی است،و دلخراش تر آنکه در امت قرآن این اتفاقات می افتد،آنچه که این تصویر و تصاویری از این دست در جامعه ما نشان می دهد بیان دوری ما از کتاب انسان ساز فرآن و زندگی نورانی اهل بیت (علیهم السلام)و بازگشت به رسوم عرب جاهلی است وحال آنکه عرب جاهلی هم با فرزند خود چنین نمی کرد!
باید با خودمان بگوییم که خدایی که آسمان و زمین را خلق کرده و اهالی آنها را روزی می دهد و بر همه چیز قادر و تواناست آیا عاجز از سیر کردن شکم من و فرزندم است؟
آمار های جدید اداره کل ثبت احوال کشور خبر از آن دارد که تراز منفی رشد در کشورمان آغاز شده است و این در حالی است که این وضعیت در خانواده های اهل تسنن به هیچ وجه بدین شکل نیست.
در قسمتی از این آمار که رجانیوز آنرا منتشر کرده چنین آمده است:
اگر نرخ باروري به كمتر از دو و يك دهم درصد برسد زنگ خطري براي رشد جمعيت خواهد بود.
در پایان آیه دیگری از قرآن را با هم مرور می کنیم،باشد که به نور آن هدایت یابیم و دلهایمان نورانی گردد:
وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ
و كسى كه از خدا پروا كند براى او راه خروجى (از مشكلات) قرار مىدهد و او را از راهى كه گمان نمىبرد روزى مىدهد و كسى كه بر خدا توكل نمايد او برايش كافى است (طلاق آیه 2و3)
الرجال قوامون علی النساء ؛ مردان سرپرست زنان هستند (نساء آیه 34)
سوال: چرا در قرآن آمده است که مردان بر زنان برتری دارند؛ آیا این با تساوی حقوق زن و مرد ناسازگار نیست؟
جواب را به صورت چند مورد ؛مفید و مختخر خدمت شما عزیزان عرض می کنم:
1- به نظر شما جوامع و گروه ها ناگزیر از داشتن یک سرپرست نیستند؟ خانواده نیز به عنوان یک جامعه کوچک و هسته مرکزی اجتماع از این قاعده مستثنا نیست، حالا خدایی که زن و مرد را خلق کرده و از زیر و بم وجود آنها بهتر از خدشان خبر دارد و می خواهد آنها را به راه سعادت رهنمون شود می گوید به نظر من این مرد است که در سرپرستی اولویت دارد.
2-این سرپرستی که برای مرد قرار داده شده است به هیچ وجه به معنای برتری جنس مرد بر جنس زن نیست بلکه با بررسی ریشه لغوی کلمه "قوام" می فهمیم که به چوبی می گویند قوام که درخت را به آن تکیه می دهند؛یعنی تکیه گاه این همان چیزی است که زن در وجودش به دنبال آن است و در وجود مرد نهاده شده است.
3- خلقت متفاوت زن و مرد این امر را ایجاب می کند که زن لطیف و ظریف که یک مربی مهربان است در دیواره خارجی ماشین خانواده قرار نگیرد بلکه زیبایی و آرامش داخلی آن را تامین کند و این مرد است که استقامت بیشتری در خلقتش نهاده شده و باید آماج حوادث و سختی های بیرونی قرار گیر و مسئولیت گرداندن چرخ خانواده را به عهده داشته باشد.
4- آنچه که در مورد عقل زن در روایت ما آمده ناظر به همین بخش است یعنی :عقل معاش؛ و دور اندیشی در مدیریت زندگی که معمولا در مرد ها بیشتر از خانم ها وجود دارد،البته همانطور که مشخص است این امر کلیت ندارد و گاهی دیده میشود که زنها در این امر پیشرو هستند.
5-ما می گوییم مدیریت در نوع مردها بیشتر است حال شما میتوانید بررسی میدانی کنید و ببینید همین غربی ها که فریاد طرفداریشان و از زن و فیمینیسم به آسمان رفته چند درصد از رئیس جمهور ها و حتی مدیرانشان زن است؟ آیا 50 درصد؟!
6- آیا مدیریت زن در خانواده و تبدیل شدن زن به یک مهره اقتصادی به نفع زن و خانواده اوست؟ آیا وجود زن برای مواجهه با سختیهای جامعه ساخته شده است؟ آیا وظیفه سنگین تربیت فرزندان از عهده مرد بر می آید یا اینکه زنی که همراه شوهر خود بیرون از محیط خانه و خانواده به کار مشغول شود می تواند از عاطفه مادریش به نحو احسن برای تربیت فرزندان استفاده نماید؟
7-نظام احسن الهی به آن است که هر کس در نقش و پستی که خدای تعالی برای او در نظر گرفته باشد و حرکت کند.
جهان چون چشم وخط وخال و ابروست که هر چیزش به جای خویش نیکوست
8- نکته آخر آنکه قرآن می فرماید : "بما انفقوا من اموالهم" معمولا در خانواده این مرد است که کار می کند و خرج خانواده را بدست می آورد؛ انصاف آن است که در مواردی که نیاز به آن است که یک نفر حرف آخر را بزند ،سخن او ملاک باشد.
درج این مطلب در رجانیوز و الف و نقد نیوز و هجرت نیوز و مفید نیوز