آقای خامنه ای مقصر است !

 

آقای خامنه ای مقصر است !

مدتهاست که می‌خواهم چند خطی درباره آقای خامنه‌ای بنویسم و به سهم و اندازه خودم، از ایشان در برابر هجمات چند ماه اخیر دفاع کنم. اما امروز که به گذشته نگاه می‌کنم و آن حوادث را با خودم مرور می‌کنم، می‌بینم که نمی‌توانم، چون به نظر من  عملکرد آقای خامنه‌ای اصلا قابل دفاع نیست، ایشان خودشان مقصر اصلی هستند!

آقای خامنه‌ای مقصر هستند چون از همان ابتدا قواعد بازی سیاست را رعایت نکردند. سیاست می‌گوید که «می‌توان مردم را تا پای صندوق‌های رای آورد، اما رای آنها را حساب نکرد سیاست می‌گوید «می‌توان مردم را به جان هم انداخت، تا بزرگان در بالا مشغول چانه‌زنی شوند» اما آقای خامنه‌ای از همان روز اول، بازی سیاست را کنار گذاشت. آقای خامنه‌ای چانه‌زنی‌ها را قبول نکرد. وقتی چانه‌زنی‌ها را دید، کوتاه نیامد و همه ماجرا را به خود مردم گفت و کار را پیچیده‌تر کرد. این مساله می‌توانست با چانه‌زنی بزرگان و شخصیت‌های سیاسی و استوانه‌های نظام حل و فصل شود. کافی بود آقای خامنه‌ای فقط کمی از نظر خود کوتاه بیاید و نظر بزرگان را بپذیرد. از نظر خودش هم که نه، از نظر مردم و از انتخاب مردم. باور کنید آب از آب تکان نمی‌خورد. مردم را هم می‌شد یک طوری قانع کرد. اصلا چه کسی گفته مردم همیشه باید همه چیز را بدانند؟

بالاخره مردم هر چقدر هم که عزیز باشند، عزیزتر از بزرگانی نیستند که همه عمر خود را در راه پیروزی انقلاب اسلامی و برقراری جمهوری اسلامی صرف کرده‌اند. ما بزرگانی داریم که سال‌های زیادی را در زندان بوده‌اند و بعد از انقلاب هم همه کاره نظام بودند. آیا به خاطر رای مردم، باید آنها را از خود برانیم؟ ارزش دارد؟ عقل چه می‌گوید؟ سیاست چه می‌گوید؟ به نظر من اشتباه آقای خامنه‌ای این بود که مصالح این آدم‌ها و شخصیت‌ها را در جمهوری اسلامی رعایت نکرد و آنها را با مردم عادی کشور برابر دانست.

اشتباه دیگر آقای خامنه‌ای این بود که بیش از اندازه روی نقش مردم تاکید ‌کرد و دائما  ‌گفت مردم. اما آیا همیشه می‌شود به مردم اطمینان کرد؟ اتفاقا امام خمینی هم همین را می‌گفت. اصلا امام هم اشتباه می‌کرد که می‌گفت «اکثریت هرچه گفتند آرایشان معتبر است، ولو به ضرر خودشان باشد این چه حرفی است که هر کسی را که مردم انتخاب کردند؟! خوب شاید مردم اشتباه کردند و کسی را انتخاب کردند که به درد مملکت نخورد! به نظر من  آقای خامنه‌ای باید می‌گفت هرکسی را که بزرگان و شیوخ کشور گفتند، همان رییس جمهور است!

ما دلسوزانی داریم که مردم را قبول دارند، اما اعتقاد دارند که مردم گاهی اشتباه می‌کنند و نباید اجازه اشتباه را به آنها داد! به نظر من آقای خامنه‌ای باید حرف این بزرگان را گوش می‌کرد و به نظر آنها احترام می‌گذاشت. مردم عزیزند، ولی بعضی وقت‌ها واقعا نمی‌فهمند! البته این اشتباه آقای خامنه‌ای مال امروز و دیروز هم نیست. همان سال ۷۶ هم وقتی مردم به سید محمد خاتمی رای دادند، آقای خامنه‌ای بایستی آقای ناطق نوری را به عنوان رییس جمهور معرفی می‌کرد.  و یا سال ۸۰، نباید اجازه انتخاب مجدد خاتمی را به مردم می‌داد! اما آقای خامنه‌ای باز هم به انتخاب مردم احترام گذاشت. خوب چرا؟! مردم چکاره‌اند؟!

آقای خامنه‌ای مقصر است چون بیش از اندازه به قانون احترام گذاشت. قانون که وحی منزل نیست. به نظر شما، نمی‌شود گاهی به خاطر مصلحت بزرگان، قانون را کنار گذاشت؟ مگر دیگران قانون را قبول ندارند؟ اتفاقا آنها هم قانون را قبول دارند، حتی بیشتر از ما، ولی انصاف داشته باشید، گاهی آدم مجبور می‌شود از چراغ قرمز هم عبور کند! خوب قانون هم مثل چراغ قرمز، چه فرقی دارد؟ چرا آقای خامنه‌ای قانون را موقتا تعطیل نکرد؟

اشتباه دیگر آقای خامنه‌ای این بود که به سخنان «روشنفکران قبیله‌ای» احترامی نگذاشت. مخصوصا به سخنان روشنفکرترین فرد ایرانی!؟ چرا آقای خامنه‌ای دلیل اصلی تقلب را نپذیرفت؟ وقتی ما خودمان را بی‌نیاز از نظرات روشنفکران قبیله‌ای بدانیم، به چه کسی دلخوش باشیم؟ به مردم عوام روستایی عاشق  ساندیس؟!

اشتباه دیگر آقای خامنه‌ای این بود که رای آن پیرزن و پیرمرد روستایی «قراخیلی» را، با رای آن مرد و زن باکلاس تهرانی، برابر دانست. خودتان قضاوت کنید، حقیقتا اینها با هم یکی هستند؟ یعنی کیفیت رای اصلا مهم نیست؟! کدامشان بیشتر می‌فهمند؟ کلاهتان را قاضی کنید و ببینید آیا واقعا رای آن مرد و زن «درچه پیازی» با رای تهرانی‌ها برابر است؟ اصلا فرض کنید برابر باشد، آیا از لحاظ کیفی هم برابر است؟! اصلا تا حالا شما اسم این ده کوره‌ها را شنیده بودید؟ تا حالا می‌دانستید که چنین شهر و روستایی هم در ایران وجود دارد؟ خوب وقتی خبر ندارید، پس رای آنها چه ارزشی دارد؟ مهم کیفیت آراست که همه نخبگان کشور می‌گویند کیفیت رای تهرانی‌ها بیشتر از همه جای کشور است. پس چرا آقای خامنه‌ای این را نپذیرفت؟

به نظر من باید قانونی وجود داشته باشد که انتخابات بر اساس «کیفیت آراء» باشد نه بر اساس «کمیت آراء» یعنی اگر در انتخاباتی، «خورموجی‌ها و خیارجی‌ها و سورانی و ‌زارچی‌ها و گراشی‌ها و بیله‌سواری‌ها» یک نفر را انتخاب کردند و تهرانی‌ها یک نفر دیگر را، باید به انتخاب تهرانی‌ها احترام گذاشت! چون عقل این را می‌گوید، نخبگان هم همین را می‌گویند، بزرگان نظام هم اینطور راضی می‌شوند!

حالا که دارم اعتراف می‌کنم، خیال همه را راحت کنم. آقای خامنه‌ای نه تنها مقصر، که مجرم نیز هست! اینرا من نمی‌گویم، تمام بدهای دنیا، ببخشید تمام خوب‌های دنیا می‌گویند. آقای خامنه‌ای مجرم است، چون باراک اوباما می‌گوید. آقای خامنه‌ای مجرم است، چون نتانیاهو می‌گوید. آقای خامنه‌ای مجرم است، چون گوردون براون و سارکوزی و بلر می‌گویند. چون ملک عبدالله و حسنی مبارک و عبدالله دوم می‌گویند. آقای خامنه‌ای مجرم است، چون اسرائیل و آمریکا و انگلیس و فرانسه و آلمان و تمام کشورهای متمدن دنیا می‌گویند! اگر این‌ها دلیل نمی‌شود، پس چه چیزی دلیل می‌شود؟

نه تنها کشورهای مختلف، که هم‌وطنان ضدانقلاب خارج از کشور ما هم همین را می‌گویند. آقای خامنه‌ای مجرم است چون رضا پهلوی می‌گوید، چون بنی‌صدر می‌گوید. چون مسعود و مریم رجوی می‌گویند. از همه مهمتر، چون اکبر گنجی و عطاءالله مهاجرانی و دکتر سروش و کدیور می‌گویند. سازگارا و مخملباف و نوری‌زاده هم این را تایید می‌کنند. همین سازگارای دلاور چند ماه است که دارد همین را می‌گوید! رادیو اسرائیل و رادیو فردا و صدای آمریکا و بی‌بی‌سی هم همین را داد می‌زنند. آیا همه اینها دلیل نمی‌شود که باور کنیم آقای خامنه‌ای مجرم و مقصر اصلی حوادث اخیر است؟ پس دوستان عزیز، بهتر است تعصب را کنار بگذاریم. قبول کنیم که آقای خامنه‌ای مقصر اصلی است!

منبع : آهستان

http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/4818/C/khamenei-ahmadkazemi-002.jpg

 

طعنه و خنده به اشعار و شعارم بزنید

تیر غم بر دل دیوانه و زارم بزنید

در حفاظت ز امیرم علی خامنه ای

می شوم میثم تمار به دارم بزنید

بدون شرح

http://up.deltangekhodam.ir/images/zstylj2iuvwyac1s4ulg.jpg

 

تو میتوانی روسری نصفه نیمه ات را هی برداری و دوباره بذاری
میتوانی گاهی بادبزنش کنی
میتوانی مانتوی سفید کوتاه نازک چسبان بپوشی تا گرمت نشود
میتوانی شلواری بپوشی که دمپایش تا صندل ات 20 سانتیمتر فاصله داشته باشد
میتوانی جوراب هم نپوشی
لاک هم لابد خنک کننده است
بستنی هم لیس بزن روی نیمکت پارک
بوی ادکلنت هم میتواند تا ده متر پشت سرت تعقیبت کند
فرض کن اینها بلد نیستند مثل تو باشند
فرض کن اینها عادت کرده اند به این پارچه ی سیاه در این گرما
فرض کن گرمشان نمیشود
فرض کن تو روشنفکری و اینها امل
آخر تو چه میدانی چادر ترنم عطر یاس در فضای غبار آلود دنیاست
آخر تو چه میدانی حجاب خنکا و زیبایی به وجود هر دختر مینشاند
تو میتوانی خوش باشی به عرق نکردن در دنیا
خنکای بهشت گوارایتان دختران چادری

من نمیدانم

ملائک چطور میخواهد حساب کند ثواب چادری های رمضان مرداد را

 

درج این مطلب در صراط نیوز

مردانه ایستاده ایم

 

علامه حسن زاده میگویند:

گوش به دهان رهبرتون بدین که اون گوشش به دهان حضرت حجه ابن الحسن هست
علامه حسن زاده ای که علامه طباطبائی در مورد ایشون میگن : حسن زاده رو کسی به جز امام زمان نشناخت

آقا سلامت میکنم

 

آقا سلامت می کنم جان را غلامت می کنم
این هستی ام قربان آن والا مقامت می کنم

آقا دلم قربان تو قربان آن احسان تو
من در پی فرمان تو هستی به نامت می کنم

ای مه لقا ای دلربا ای مهربان با وفا
ای سید آل عبا بی تو قیامت می کنم

آقا نبینم آه تو هستم چو خاک راه تو
من کار هر بدخواه تو سوی ندامت می کنم

آقا تو خوب و سروری آقا چقدر دل میبری
از تو به بیت رهبری اذن اقامت می کنم

ای نائب صاحب زمان ای سرور آزادگان
نذر و نیایش هر زمان بهر دوامت می کنم

گردم من از خود بی خبر ای مه لقا زیبا قمر
تا من نظر هر لحظه بر ماه تمامت می کنم

در تو هدایت دیده ام نور ولایت دیده ام
از حق صد آیت دیده ام وصف مدامت می کنم

دارد دلم سوی شما ای مهربان آشنا
بهر سلامت من دعا هر صبح و شامت می کنم

آقا بدانم قدر تو قربان ماه بدر تو
توصیف وسع صدر تو ای با کرامت می کنم

قربانت ای آرام جان ای راحت روح و روان
جانم فدای مهربان خلق و مرامت می کنم

همچون کبوتر بی دلم در کوی تو هست منزلم
پر می کشد سویت دلم من قصد بامت می کنم

سربازم و همراه تو جان بر کف درگاه تو
تا پای چان در راه تو من استقامت می کنم

من تا شهادت می روم هم با رشادت می روم
تا خرق عادت می روم وین با کلامت می کنم

چون نیک بنگری

 

چون نیک بنگری ....

 

باز هم پیروز شدیم!

بعد از خاکی زدن احمدی نژاد، سایه ای از یاس و بدبینی مفرط رو سر بچه حزب الهی ها افتاد. اون هائی که زندگی و آبروشونو گذاشته بودن تا این بابا رای بیاره حالا نوعی احساس سرخوردگی تو خودشون میبینن. هر جا که میری ملت میگن اینم از این احمدی نژاد! سرکوفت و تحقیر پشت هم.. نگفتیم رماله؟ نگفتیم فساد داره؟ نگفتیم ضد ولایته؟ نگفتیم... .

بر خلاف خیلی از هم تیپی های خودم من اصلا پشیمون نیستم! من به کاندیدائی رای دادم که در حمایت از ولایت در بین چهار نفر بهترین بود، خیرالموجودین بود. برای کسی دو ترم دانشگاهمو گذاشتم که سرباز ولایت بود. برای کسی بی خوابی کشیدم که سنگری شده بود جلوی ولایت. برای لبخند رهبری به او رای دادم و برای رضایت آقا برای او رای جمع کردم.
اکنون هم مخالفت با سیاست های مغرورانه ی او را افتخاری برای خودم میدانم. این ابراز انزجار از حرکات خودسرانه اخیر را مایه ی آزادگی خودم میدانم. من به خاطر منفعت خودم یا حزب خاصی با احمدی نژاد نبوده ام. هر کاری که کردم برای آقا بود. ما احمدی نژاد را سنگری برای ولایت میخواستیم نه باری بر دوش آقا. ما دوست نداریم او را از لبه ی پرتگاه به پائین هل بدهیم، اما برای ما رضایت رهبری اولی است.

کوتاه سخن اینکه به کوری چشم دشمنان و منافقان، ما در این امتحان هم سربلند بیرون آمدیم. هم در دفاع از احمدی نژاد مفتخریم، و هم در مخالفت با اقدامات اخیر او. ما خط چپ و راست نخواندیم درست / هرکس که با سید علی رود با اوئیم.
همین!

کمی صداقت

قوه قضائیه! چه اسم جالبی! کاش ما هم اندازه ی آقایون پررو بودیم و می تونستیم این رو اعلام کنیم و تبلیغات راه بندازیم! برای فرار از چنگ قانون و عدالت در این مملکت کافیه مفاسد خودمان را به مصلحت نظام گره بزنیم، کافیه آقازاده باشیم تا به فلان جای بابامون بربخوره، کافیه چهار تا رسانه پشتمون داد بزنن، کافیه سفارت فلان کشور یه نیم نگاهی بهمون داشته باشه، کافیه یه آشنائی تو فلان نهاد(!) داشته باشی.. کافیه... اصلا هیچ کدوم اینا مهم نیست، کافیه یه کم دستت به جیبت باشه!
حالا اگه هیچ کدومو نداشتی و دست بر قضا حق هم با تو باشه بازم...! جرات نمیکنم بگم! یاد کاوه اشتهاردی بخیر!
راستی مفاسد کدوم یک از کسانی که تو زندان های ما سیر میکنند از گندکاری های اکبر. ه. ر و توله هاش بیشتره؟ چرا وبلاگ های ما بدلیل انتقاد و یا حتی مطالبه فیلتر میشه اما آقایون حتی اگه شعار مرگ بر اصل ولایت فقیه بدن باید راس راس بچرخن و به ریش ما بخندن.
کمترین انتظاری که از قوه قهریه میره اینه که برا بچه حزب اللهی ها و بچه بسیجی ها هم حداقل به اندازه ی دیگران آزادی قائل باشند. مرا به خیر شما امید نیست، شر مرسان. ما انتظار حمایت نداریم، انتظار عدالت هم نداریم؛ چون شما عرضه اش را ندارین، چون خودتون فساد دارین، فساد دارین که ارزش ولی خدا پیش چشمتون از حرومزاده های انگلیسی کمتره.. همین دلهره داشتن من هنگام نوشتن این متن نشانه ی فساد شماست. دلیل از این بهتر؟! اینه حکایت عدالت در کشور ما...
ما کار خودمونو می کنیم شما هم کار خودتونو بکنین. والعاقبه للمتقین

بالت اگر شکست ...

 

بـالَـت اگـر شکست غمــت مبـاد !

 شهـادت بـال نمـی خـواهـد ، حال میخواهـد!!

 

آقای قاضی !

سلام جناب قاضی!

قربانتان بروم. قبل از شروع نکته ای را عرض کنم. دادگاهی از نظر من خوب است که کاملا بی طرف باشد. اصلا ما نباید عضو حزب و جناحی باشیم. فقط رای رهبری مهم است. ما همه باید همه سرباز ایشان باشیم. البته من در خلال بحث نکاتی را در مورد نسبت ما و رهبری عرض می کنم.

 بقیه در ادامه مطلب (بخونید جالبه)

ادامه نوشته

ای کاش در دعایت یادی کنی ز یاران

21 ای کاش ...

 

ما از الست طایفه ای سینه خسته

ما بچه های مادر پهلو شکسته ایم

ما را نبی، قبیله سلمان خطاب کرد

 بر روی غرور و غیرت ما حساب کرد

از ما بترس طایفه ای پر اراده ایم

ما مثل کوه پشت علی ایستاده ایم

فاحشه دعایم کن

فاحشه دعايم كن !
شرفت را شکر که اگر میفروشی از تن میفروشی نه از دین
شنيده ام رمضان بعد از افطار کار می کنی، محرم تعطیلی
من از آن میترسم که روزی با ظاهری عالمانه، جمعه بازار دین خدا را براه کنم، تقوا را بساط کنم ، پیش از افطار و پس از افطار مشغول باشم، محرم هم تعطیل نکنم
فاحشه ... !!! دعايم كن !!!

 

 

توجه:این مطلب صرفا یک مطلب ذوقی است و اصلا به معنای تایید کار فواحش و یا دست به دامن ناپاک آنها شدن نمی باشد.

حاج حسین خرازی

v31cj5yvymuk3n430u3y.jpg

تند تند راه می رفت و مدام به بیسیمچی غر میزد.
پس رشید چی شد؟ پیداش کردی؟
به قصد مصاحبه رفتم سراغش. گفتم:خودتون رو معرفی کنید.
گفت:خب
حسین خرازی ام.خادم بچه های لشکر امام حسین.
کجا میرید؟
شلمچه
برا چی؟
عملیات
اسمش چیه؟
گفتن بذارید کربلا ۵
نظر شما بعنوان فرمانده چیه؟
خودکشی!
پس چرا میرید؟
فرمان حضرت امام.
...
حالا چندین سال از شهادت شهید خرازی و اون خبرنگار میگذره.
هردوشون توی شلمچه آسمونی شدند.

کلاس تعطیل

 

یهو معلم اومد تو کلاس و سر و صدا ها م یواش یواش خوابید بعدشم طبق روال همیشگیش شروع کرد به خوندن لیست حضور و غیاب
بزرگراه همت
................ حاضر

مجتمع فرهنگی همت........... حاضر

غیرت همت................. غائب

ورزشگاه همت................. حاضر

مردونگی همت................. غائب

مرام همت................... غائب

سمینار همت.................. حاضر

آقایی همت................... غائب

صداقت همت................ غائب

همایش همت.................. حاضر

صفای همت.................. غائب

عشق همت....................غائب

آرمان همت.................. غائب

یاران همت................. غائب

تیپ همت................... حاضر

غائبا از حاضرا بیشتر بودن....... کلاس تعطیل........

 

فدایت شوم ای سلاله پاک زهرا

 

 فدایت ای سلاله پاک زهرا تا خوار شوند چشمانی که نمیتوانند از تو حرف شنوی داشته باشند

مولایم بدان تا آخرین قطره خون و تا آخرین نفسهایم برای تو میجنگم و پایدار میمانم...

 

 

یک یادداشت دشمن شاد کن

 

شنیده بودم سپاه برای امور فرهنگی بودجه ی خوبی داره.
با یکی از بچه ها پا شدیم رفتیم قسمت فرهنگی سپاه استان. بعد از مدتی مسئولشو دیدم و شروع کردم صحبت کردن درباره جنگ نرم و این جور چیزا که چرا فعالیت شما نتیجه بخش نیست و.. گفتم و گفتم..
بنده خدا بعد از مدتی که حرفامو گوش کرد گفت:
ما به شماها نیاز داریم، اگه الان به من بگی از این خیابون تا فلان خیابون پرچم بکار، طوری میکارم که فکرشم نکنی اما تو جنگ نرم باید شماها کمکمون کنین.
پیش خودم گفتم دمش گرم! حداقلش میگه ما بلد نیستیم.
بعد گفت حالا شما تو چه زمینه هائی بیشتر توانائی دارین؟
گفتم بیشتر فضای مجازی و اقدامات سایبری
گفت پس برو پیش آقای ... مسئول سایبری ما. درست نیست من تو رو به اون تحمیل کنم. از روالش پیش برو.
تشکر کردم و راه افتادم. تو راه پیش خودم میگفتم که خدا رو شکر این قدرها هم که میگفتن بد نیستن.
رسیدم اتاق آقای مسئول سایبری. ماتم برد.. شناختمش! طرف چند وقت پیش یه مغازه ای داشت که کارش رایت سی دی و کتاب فروشی و.. بود!
گفتم آقای فلانی منو فرستاد پیش شما و یه کمی صحبت کردم باهاش. بعید میدونستم نتیجه ای داشته باشه.
گفت باید برین تو کار وبلاگ نویسی! بچه ها باید وبلاگ بزنن!
گفتم حاجی این کار که هزینه ای نداره، در ضمن همه هم اینو میدونن و وبلاگ و سایت دارن! شماها اینجا چیکار میکنین؟
صحبتامو فاکتور میگیرم. تهش بهش گفتم حاجی! میدونی اصل حرف ما چیه؟
گفت بگو
گفتم ببین ما وقت و انرژی میزاریم. ایده هم داریم اما پول نداریم. از شما هم پولی نمیخوایم. فقط ایده ها رو به شما میگیم اگه صلاح دونستین اجرا کنین. همین.
نگام کرد و گفت خیلی ممنون. شمارمو گرفت و گفت تا چند روز دیگه خبرتون میکنیم.

یک سالی از اون جریان گذشته... هنوز دارن خبر میکنن!

پینوشتــــــــــــــــــ
شاید از این یادداشت ها دل خیلی ها شاد بشه، اما نتیجه ای که میخوام بگیرم اینه که بچه های حزب اللهی و پای کار، خودشونو به خیلی از این نهادها و سازمان های مدعی وصل نکنن و مستقل از همه جریانات، منویات آقا رو دنبال کنن. هم زیر بار حرف زور نمیرین و هم مجبور نمیشین بعضی از نفهمی های اون ها رو تحمل کنین. بودجه اش هم خدا کریمه. تمام هم و غم آقایون کولی گرفتن از نیروهای مفت بسیجی و پر کردن گزارش کار برای خودشونه. {آیا همین خودش یک مطالبه نیست؟}
راهکار اجرائی هم هرکی میخواد صادقانه تو نظرات بگه خودم در خدمتش هستم.
دیگه از این روشن تر میشه صحبت کرد؟
آقایون هم راهشو خوب یاد گرفتن؛ تا یکی میاد علیهشون حرف میزنه -اونم نه از دشمنی که از سر دلسوزی- سریع خفش میکنن به هر نحوی که شده.
حداکثر کاری هم که اینجا میتونن بکنن اینه که مثل بقیه ی وبلاگام اینو هم فیلتر کنن. فیلتر کنید مارا جوانان ما بیدارتر می شوند!
یه ینده خدائی تو مسنجر درباره ی این یادداشت صحبت میکرد باهام؛ میگفت: تا شیش ماه پیش به شوخی میگفتم مملکتو امام زمان اداره می کنه الان با این وضعیت جدی میگم مملکتو امام زمان اداره می کنه!

تنها دلیل بودنم!

 

برای دانلود با لینک مستقیم اینجا را کلیک کنید

آقاجان ولادتت مبارک

 

                http://xman2.persiangig.com/image/ya%20ali/23vdzj7.jpg

 

شاهنشهی و شد نجفَت مركز شاهی

ایوان تو نور است و جهان جمله سیاهی

 

گر پای كسی در حرمت جای بگیرد

از لطف خریدار شوی تو به نگاهی


من رعْیتِ مُلك توام ای شاه ولایت

شاهی بنما و بده بر ما تو پناهی


دیوار حرم، سنگ حرم، صحن و سرایت

دل را ببرد تا به خدا، گر كه بخواهی

 

گر قسمت من بوسه به خاك نجف افتد

سخت است بیارم به حرم، بار گناهی

 

از دور اگر چشم من اُفتد به ضریحت

گویم كه بگردم به فدای تو الهی

 

گمگشته طوفان بلاها به سراغت

آید نشود در دو جهان غرق تباهی


دریا مَثَلِ كوچك بحر كرم توست

می میرد اگر آب ننوشد لب ماهی

 

از كودكی‌ام حب تو با شیره ی جان داد

مادر به امیدی كه شوم آنچه تو خواهی


یك عمر دلم را به تو بستم كه از آن رو

گویی بمن ای شاه، تو هم جزء سپاهی

 

از نوشته های شهید دکتر مصطفی چمران

        

خدایا! هدایتم کن! زیرا میدانم که گمراهی چه بلای خطرناکی است.
خدایا! هدایتم کن! که ظلم نکنم، زیرا میدانم که ظلم چه گناه نابخشودنی است.
خدایا! نگذار دروغ بگویم، زیرا دروغ ظلم کثیفی است.
خدایا! محتاجم مکن که تهمت به کسی بزنم، زیرا تهمت، خیانت ظالمانه ای است.
خدایا! ارشادم کن که بی انصافی نکنم، زیرا کسی که انصاف ندارد شرف ندارد.
خدایا! راهنمایم باش تا حق کسی را ضایع نکنم، که بی احترامی به یک انسان، همانا کفر خدای بزرگ است.
خدایا! مرا از بلای غرور و خودخواهی نجات ده، تا حقایق وجود را ببینم و جمال زیبای تو را مشاهده کنم.
خدایا! دلم از ظلم و ستم گرفته است، تو را به عدالتت سوگند میدهم که مرا در زمره ستمگران و ظالمان قرار ندهی.
خدایا! میخواهم فقیری بی نیاز باشم، که جاذبه های مادی زندگی، مرا از زیبایی و عظمت تو غافل نگرداند.
خدایا! خوش دارم گمنام و تنها باشم، تا در غوغای کشمکش های پوچ مدفون نشوم.
خدایا! به سوی تو می آیم، از عالم و عالمیان می گریزم، تو مرا در جوار رحمت خود سکنی ده.

 

 

دل تنگ محمدم

 

 

              k9pw1tpahthvefrshr57.jpg

خداوندا دلم فریاد دارد

تمنا بهر استمداد دارد

بحق آن امام بیقراران

بحق پیر آگاه جماران


بحق جبهه و والفجرهایش

بحق خستگی و زجرهایش


بحق فکه و وادی مجنون

به اروند و به بهمنشیر و کارون


بحق خاک غم خیز شلمچه

به درفول و خرمشهر و حلبچه


بحق مادری که دل شکسته

پریشان منتظر یک جا نشسته


به کانالی که بوی خون گرفته

درونش پیکر گل ها نهفته


بحق خیمه گردان تخریب

به پرواز علمداران تخریب


با فاو آن شهر زهرا و صفایش

بحــق گنـبــد زرد رضــــایش


خداوندا قسم بر این قسم ها

بده پایان تو بر فصل ستم ها


بده اذنی که مولامان بیاید

گره از عقده رهبر گشاید


برایش رهبر ما را نگهدار

گل پیغمبر ما را نگهدار


که تا روز ظهورش زنده باشیم

میان لشگرش رزمنده باشیم

 

کمی دل نوشته

 

    به دور از همه چی و همه جا

.:: کجایید ای شهیدان خدایی ::.

دل نوشته ای از ققنوس قطعه 26 بهشت زهرا

به خمینی بگویید بیاید. اینجا چیزی که زیاد است دست و بازوی رزمندگان شهید است. گرم کن بازار بوسه را ای روح خدا. دستی تکان بده برای تابوت ها. عمار ها برگشته اند. بروید بیت رهبری خامنه ای را صدا کنید. بیت رهبری خانه ای است که پلاکش بر گردن همین شهداست. بروید به خامنه ای بگویید عمار ها برگشته اند و شنیدند “این عمار” را. مالک اشتر علی همین شهدا هستند و عمار همین سردار هور است. راه دوری نروید. چشم من روشن! زیباتر از صد دانه یاقوت، همین ۸۸ تابوت شهدا است که با حساب تابوت “علی هاشمی” می شود ۸۹ تابوت. همت مضاعف را از بچه های تفحص باید یاد گرفت که باز هم شانه ما را آشنا کردند با تابوت یاران. گفت: چه غریبانه رفتند از این خانه.

چشم دوخته ام به پهلوی سوخته ات ای شهید گمنام بین در و دیوار تابوت. فاطمیه جبهه ها یادش بخیر. تنگ شده بود دل خیابان انقلاب برایت ای شهید. می بینی! از مجسمه میدان انقلاب خبری نیست. این روز ها بازار مجسمه دزدی گرم است و شهرداری در روز روشن دزدید مجسمه میدان انقلاب را. مجسمه که سهل است، با اینها باشد حاضرند داوطلیانه خود انقلاب را هم به سرقت ببرند. امام را به موزه بسپارند و یاد تو را به بنیاد باد. دیر آمدی برادر و ندیدی آشوب عاشورا را در همین خیابان انقلاب. برادر شهیدم! کربلا خون می خواست که تو دادی اما این روزها ارئه بلیط نشانه شخصیت ما شده است و در زیرزمین مترو چشم آسمانی ها را دور دیده اند و به ما یاد می دهند چگونه ریش خود را بتراشیم با همان تیغی که گلوی حسین را برید.

چه خوب شد آمدی برادر! دیر کرده بودی، زلزله، برج موسسه تنظیم را آوار کرده بود روی سر حسینیه جماران و علی مطهری حق را به گسل بی بی سی می داد و “صدرا” را می فروخت به سروش و ملاصدرا را به ملای بی سواد و ملانصرالدین را به مایکل لدین و ملای رومی را به جرج سوروس. اگر ریشه محکم تو در خاک کوچه بنی انقلاب نبود ماجراها داشتیم ما با ریشتر این زلزله نرم.

چه خوب شد آمدی برادر! شانه هایم تنگ شده بود برای تابوت تو که درون حجم کوچکش ۴ تکه استخوان نیست، مساحت کل کشور است.

چه خوب شد آمدی برادر! نمایشگاه در مصلی نیست، درون تابوت توست و کتابی که من می خواهم تهیه کنم از “نشر خون” است که نسخه اش خطی است. خط میخی نیست. در این خط و خطوط سیاسی نیست. خط امام است و فقط یک صفحه دارد که همان وصیت نامه تو است. این روزها در مصلی همه جور کتابی خوانده می شود الا نماز. این روزها در مصلی به جای نماز کتاب راه های رسیدن به خدا را می خوانند و از طریق یوگا می خواهند آدم آهنی ربانی درست کنند اما راه رسیدن به خدا نماز شبی بود که تو در سنگر می خواندی و ذکری بود که تو در قنوت می گفتی و دعایی بود که تو در سجده زمزمه می کردی و تبسمی بود که تو بر لب می نشاندی. لبخند بزن دلاور که گریه سهم ما است. تا “معراج” راهی نیست. بهشت جاودان مأوای شما، خیابان بهشت از آن ما. تو در بهشت شهردارت مهدی باکری است و شهردار ما در بهشت دارد قالی می بافد برای تبلیغات جهنمی مترو: راه های بستن روسری. راه های خوردن بستنی. راه های سرسره بازی روی خون شهدا. راه های جام زهر دادن به امام. راه های پر کردن شکم از لقمه حرام و فروختن ندای فریب به ندای هل من معین حسین. چشمت ای برادر روز بد نبیند. ما دیدیم. کجا؟ در همین خیابان انقلاب. شمر این بار به جای عبای شریح از زیر عبای شیخ بیرون آمد و آتش زد خیمه عباس را. آتش زد که زد! آقای معاون اول، در مراسم شب چهل پدر وزیر اصلا ببوس دست شیخ را. بگذار ما ملت سر کار باشیم آقای آملی. الکی برای خودت حکم جلب صادر کن. آن گور به گوری فراری را ول کن، اگر مردی همین گور به گوری را بگیر. نه، تو هم این کاره نیستی. این کاره “علی” بود و علی شما دارد پرسه در مه می زند و یکی به نعل و یکی به میخ می زند و علی ما دارد فریاد می زند “این عمار”؟!

چه خوب شد آمدی برادر! من دارم راه می روم در مجاورت تابوت تو و نگاه می کنم به انتهای خیابان فلسطین و انتظار طلوع ماه را می کشم. حتم دارم الان دل ماه اینجاست و فقط کافی است روضه عباس بخوانیم تا خورشید هم در خیابان انقلاب، آفتابی شود. تا معراج راهی نیست و تا ظهور، شهیدی که به خواب مادرش آمده بود می گفت: اندکی صبر، سحر نزدیک است. با مهدی من هم خواهم آمد اما ظهور به عمر تو قد نمی دهد مادر. راستی مادرم! ما اینجا دستمان خیلی باز است، چرا از ما چیزی نمی خواهی؟

گریه کن مادر های های حق داری. این شهیدی که درون تابوت است همرزم پسرت بود در بدر. آن دیگری الان گمنام است روزگاری برای خود اسم و آوازه ای داشت. خانه و کاشانه ای داشت. مادری داشت. نه، خدا را قسم می دهم به هیچ شهیدی گمنام نگویید. اینها هر کدام برای خود کسی بوده اند. گمنام ما هستیم که مرده ایم و هیچ کس برایمان فاتحه نمی خواند. آنکه امروز روی دوش ما است گمنام نیست. نام دارد. نام خانوادگی دارد. پدر و مادری دارد که هنوز چشم به راه برگشتن او هستند. به مفقودالاثر، جاویدالاثر بگوییم چه فرقی می کند برای مادری که ۲۶ سال چشم به زنگ خانه دوخته است؟ معنای انتظار را باید از مادر شهید والفجر مقدماتی پرسید. ما چه می فهمیم دلتنگی غروب آدینه را.

چه خوب شد آمدی برادر! حالا دیگر انتظار به سر آمده است و مادرت حتی نیازی نبود خون بدهد تا پزشکان مطمئن شوند که تو دی.ان.آی استخوانت نسبتی دارد نزدیک با گلبول سفید یک مادر ۷۹ ساله. بوی تابوت را مدتها بود شنیده بود. حتم داشت می آیی ولو با چند تکه استخوان و یک پلاک و من حتم دارم نیم دیگر خواب مادرت هم تعبیر می شود و مهدی می آید اما مادرت می گوید: کاش من هم بودم وقتی مهدی می آید.

چه خوب شد آمدی برادر! غروب آدینه است و تو به معراج رسیده ای و قطار انتظار افتاده روی ریل ظهور. ما منتظریم تا در واپسین ایستگاه تاریخ، نور را مضاعف کنیم و ببینیم بیعت ماه را با خورشید و بگرییم همراه با مادرت چون ابر در بهاران؛ کجایید ای شهیدان خدایی، بلاجویان دشت کربلایی؛ کجایید ای سبکبالان عاشق، پرنده تر ز مرغان هوایی.