در مورد شهادت امام عسکری علیه السلام گفته اند معتمد عباسى كه همواره از محبوبيت و نفوذ معنوى امام در جامعه نگران بود، چون ديد توجه مردم به امام روز بروز بيشتر مى‏شود و زندان و اختناق و مراقبت تاثير معكوس دارد، سرانجام به همان شيوه مزورانه ديرينه متوسل شد و امام را پنهانى مسموم ساخت. دانشمند نامدار جهان تشيع، «طبرسى‏» ، مى‏نويسد: بسيارى از دانشمندان ما گفته‏اند: امام عسكرى-عليه السلام-بر اثر مسموميت‏به شهادت رسيد، چنانكه پدرش و جدش و همه امامان، با شهادت از دنيا رفته‏اند1.


کرامات امام عسکری علیه السلام

1-امام را به یكى از عمّال دستگاه ستم سپردند كه نحریر نام داشت تاامام را در منزل خود زندانى كند. زن نحریر به وى گفت: از خدا بترس. تو نمى‏دانى چه كسى به خانه‏ات آمده آنگاه مراتب عبادت و پرهیزگارى‏امام را به شوهرش یادآورى كرد و گفت: من بر تو از ناحیه او بیمناكم،نحریر به او پاسخ داد: او را میان درندگان خواهم افكند. سپس در باره‏اجراى این تصمیم از اربابان ستمگر خود اجازه گرفت. آنها هم به او اجازه‏دادند.( این عمل در واقع به مثابه یكى از شیوه‏هاى اعدام در آن روزگاربوده است). نحریر، امام را در برابر درندگان انداخت و تردید نداشت كه آنها امام‏را مى‏درند و مى‏خورند. پس از مدّتى به همان محل آمدند تا بنگرند كه‏اوضاع چگونه است. ناگهان امام را دیدند كه به نماز ایستاده است‏ودرندگان گرداگردش را گرفته‏اند. لذا دستور داد او را از آنجا بیرون ‏آوردند.2


2- یكى از راویان از شخصى به نام محمّد بن على نقل مى‏كند كه گفت:كار زندگى برما سخت شد. پدرم گفت: بیا برویم نزد این مرد، یعنى‏حضرت عسكرى‏علیه السلام، مى‏گویند مردى‏بخشنده‏است. گفتم: او را مى‏شناسى؟گفت: نه او را مى‏شناسم و نه تا به حال او را دیده‏ام. به قصد منزل او در حركت شدیم. در بین راه پدرم به من گفت: چقدرمحتاجیم كه او دستور دهد پانصد درهم به ما بدهند؟ دویست درهم‏براى لباس و دویست درهم براى آرد و صد درهم براى هزینه. محمّد فرزندش گوید: من نیز با خود گفتم، اى كاش او سیصد درهم براى من‏دستور دهد، صد در هم براى خرید یك مركوب و صد درهم براى هزینه‏و صد درهم براى پوشاك تا به ناحیه جبل ( اطراف قزوین) بروم. چون به سراى امام رسیدیم، غلامش بیرون آمد و گفت: على بن‏ابراهیم وپسرش محمّد وارد شوند. چون داخل شدیم و سلام كردیم به‏پدرم فرمود: چرا تا الان اینجا نیامدى؟ پدرم عرض كرد: سرورم! شرم‏داشتم شما را با این حال دیدار كنم. چون از محضر آن امام بیرون آمدیم غلامش نزد ما آمد و كیسه‏اى به‏پدرم داد و گفت: این 500 درهم است! دویست درهم براى خرید لباس‏ودویست درهم براى خرید آرد و صد درهم براى هزینه. آنگاه كیسه‏ اى‏دیگر در آورد و به من داد و گفت: این سیصد درهم است! صد درهم براى‏خرید یك مركوب و صد درهم براى خرید لباس و صد درهم براى‏هزینه، ولى به ناحیه جبل نرو بلكه به طرف سورا (جایى در اطراف‏ بغداد) حركت كن.3


3-ابو هاشم جعفرى گوید: از سختى زندان و بند و زنجیر به امام‏عسكرى شكایت بردم. آن حضرت برایم نوشت: تو نماز ظهر را در خانه‏خود مى‏گزارى پس به وقت ظهر از زندان آزاد شدم و نماز را در منزل خودبه جاى آوردم.4



گزیده احادیث امام

 
1-امام حسن عسکری علیه السلام فرمودند: لَیسَتِ العِبادَةُ کَثرَةَ الصیّامِ وَ الصَّلوةِ وَ انَّما العِبادَةُ کَثرَةُ التَّفَکُّر فی أمر اللهِ؛

عبادت کردن به زیادی روزه و نماز نیست، بلکه (حقیقت) عبادت، زیاد در کار خدا اندیشیدن است.

(تحف العقول، ص448)


2- امام حسن عسکری علیه السلام فرمودند:جُعِلتِ الخَبائِثُ فی بَیت وَ جُعِل مِفتاحُهُ الکَذِبَ؛

تمام پلیدیها در خانه ای قرار داده شده و کلید آن دروغگویی است.

(بحار الانوار، ج78، ص377)


3-امام حسن عسکری (ع):اِنَّ الوُصُولَ اِلی اللهِ عَزّوجلَّ سَفَرٌ لا یُدرَکُ اِلّا بِامتِطاءِ اللَّیلِ؛

وصول به خداوند عزوجل سفری است که جز با عبادت در شب حاصل نگردد.

(مسند الامام العسکری، ص290)


ذکر مصیبت

ابو صل ميگه که من شنيدم که امام يازدهم(ع) حالشون بسيار وخيم است. چون امام يازدهم(ع) در سن جواني، بيست و هشت سالگي به شهادت رسيدند. بر اثر سمي که خليفه زمان به حضرت(ع) خوراندن، حضرت(ع) را به شهادت رسانديند. ابو صل مي گويد: من براي عيادت وملاقات امام يازدهم(ع) رفتم. ديدم حضرت(ع) در بستر افتادند. به خادم فرمود: که براي من شربت مسدکي درست کن. - شربتي از دواهاي قديمي بوده است - من جامي قدحي درست کردم. خدمت آقا امام عسگري(ع) آوردم. وقتي که آقا خواستند اين قدح را نوش جان کنند آن قدر سم به بدن آقا سرايت کرده بود؛ که آقا دست مبارکشان مي لرزيد. نتوانستند ازاين شربت ميل کنند. به خادم فرمودند: که برو اتاق اندروني شو، فرزندم  را صدا کن بيايد. خادم مي گويد: من رفتم وارد اتاق شدم. ديدم آقا زاده اي در حال سجده قرار گرفته و مشغول سجده کردن هست. عرضه داشتم: پدر بزرگوارتان مي فرمايند:  خدمت ايشون بياييد. آقا سر از سجده برداشتند مشغول نماز بودند. نماز را سلام دادند.  آمد در اتاقي که پدر بزرگوارشان در بستر افتاده بود. ابو صل مي گويد: من چشمم افتاد به يک فرزندي که خيلي زيبا و دلربا بود. موهاي مجعد و پيچيده اي داشت. دندان هاي گشاده، رنگ روشن صورت درخشنده بود. وقتي که وارد شد، امام يازدهم(ع) به فرزند بزرگوارشان فرمود: «يَا سَيِّدَ أَهْلِ بَيْتِهِ اسْقِنِي الْمَاءَ فَإِنِّي ذاهِبٌ إِلى رَبِّي وَ أَخَذَ الصَّبِيُّ الْقَدَحَ الْمَغْلِيَّ بِالْمُصْطُكَى بِيَدِهِ ثُمَّ حَرَّكَ شَفَتَيْهِ ثُمَّ سَقَاهُ»5فرمود: فرزندم اي آقاي اهل بيتم. به من شربت آبي بده. من آماده رفتن از اين عالم هستم. آقا امام زمان(ع) در سن پنج سالگي، شربت آب را نزديک دهان پدر آوردند. - امشب شب يتيمي امام زمان(عج) است- پدر امام زمان(عج) شربت آب را نوش جان کردند. فرمودند: من را وضو بده. چون قدرت نداشتند؛ از جا بلند بشوند. آقا زاده پدر را وضو داد. اون لحظه اخر اقا امام يازدهم(ع) فرمود: فرزندم تويي مهدي، تويي حجت خدا، در روي زمين. اقا امام يازدهم موقع شهادت فرزندش مهدي(عج) کنار بالينش بود. او را وضو داد شربت آب مرحمت کرد. در آغوش فرزندش به شهادت رسيد. و از دنيا رفت. عرض کنيم: «لا يَوْمَ كَيَوْمِكَ يا ابا عَبْدِاللَّه»اي امام يازدهم(ع) شما در موقع شهادت شربت آب نوشيديد. فرزند دل بندتان به بالينتان حاضر بودند. اما دل ها بسوزد براي جد غريبتان، امام حسين(ع) لحظه آخر با بدن پر از زخم و جراحت، اين همه داغ جوان و برادر، عزيز، ديده. ابا عبد الله(ع) در گودي قتلگاه هر چي صدا مي زد: جگرم از تشنگي مي سوزد کسي جواب اقا را نداد. يک وقت آقا(ع) ببينند سينه مبارکشان سنگين شد. چشم باز کنند ببينند «والشّمر جالس على صدرك »6اي لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم ولعنة الله علي قوم الظالمين وَ سَيَعْلَمُ الَّذينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ 7

 



1) اعلام الورى، الطبعة الثالثة، دار الكتب الاسلامية، ص 367.

2)سیرة الائمة الاثنى عشر، ص‏268.

3) سیرة الائمة الاثنى عشر، ص‏274.

4)همان مأخذ، ص‏267.

5) بحارالأنوار/مجلسي/ 52/ 16/ باب 18- ذكر من رآه صلوات الله عليه ...ص:1

6)مقالات / جمعي ازنويسندگان /809 /9. زيارت ناحيه مقدسه .....  ص : 809

7)الشعراء : 227

 

درج این مطلب در حریم یاس و جام نیوز