آل یاسین
من و تو؛ یونس و ماهی
این جا، جای دعاست و من باید دعا کنم؛ چرا که؛ فستجبناله و نجیناه من الغم فکذلک ننجی المؤمنین (تو پاسخ خواهی داد)
پس جای خالی را با اللهم عجل لولیک الفرج پر می کنم.
درست است من مانند پیامبر تو؛ یونس نیستم. من بنده ای ناپاکم که این جملات را با شرم بر زبان می آورم؛ شاید هم مانند ماهی باشم، ماهی ای که در دریای لطف تو غرق شده و برای عزیزی که در دلش جای دارد دعا می کند ... آری من همان ماهی هستم. در دلم یونس نیست که عزیزتر از یونس است. عزیزی که در دل من جای دارد مانند یونس ترک اولی نکرده است که مستحق خشم تو شود؛ که او به خواست تو و به خاطر ناپاکی مردمانش به دیار غربت عزیمت گزیده است.
خواست تو این بود که دل ماهی جایگاه یونس(پیامبرت) شود و حتما این بار هم خواست تو بوده که دل من جایگاه امام و حجت تو شود.
درد ماهی را باتمام وجود احساس می کنم. سخت است که چنان وجود عظیمی را در خود جای دهی و هر لحظه خود را مسبب اسارتش بدانی، اما نتوانی او را به ساحل نجات برسانی. سخت است که درون دل ظلمتکده ی تو جایگاه ولی خدا باشد و تو خود را حتی لایق این وجود عظیم ندانی؛ صبری در راستای صبر خدا و ولی خدا داشتن چقدر سنگین است، صبری که ماهی باید به تک تک اعضایش یاد دهد.
پس ای وجود لرزان من! آرامشت را حفظ کن. مبادا از جاهایی عبور کنی که عزیزی که در دل توست عذاب بکشد، مبادا هر چیزی را، حتی عشق و یاد هر چیزی جز او را در خود راه دهی که آزارش دهد، مبادا...
خدایا! یونس درون من روز و شب را دعا می کند، خدایا! اگر مشیت تو این بود که یونس در دل ماهی 100 سال درد غربت بکشد، کاش 1170 سال صبر و غربت برای یونس من کافی باشد. ای کاش همین امسال یونس مرا به ساحل نجات برسانی...
اللهم عجل لولیک الفرج