كاش من هم شيميايي ميشدم...

امروز و در سالروز مبارزه با سلاح های شیمیایی و میکروبی با یک وبلاگ آشنا شدم "وبلاگ جانبازان شیمیایی" درد یک جانباز شیمیایی را فقط یک شیمیایی متوجه می شود؛ ابرمردانی که هیچگاه لب به گله و شکایت باز نمی کنند که آنان با خدای بزرگ معامله کرده اند اما باید از خود بپرسیم که وظیفه ما نسبت به آنان چیست؟
خوراک یک جانباز شیمیایی در شبانه روز:

كاش من هم شيميايي ميشدم
در هواي تو هوايي ميشدم
كاش «موجي» ميشدم بي ادعا
غرق اوهام خدايي ميشدم
ديدگانم را به «تركش» ميزدم
لايق اين روشنايي ميشدم
ميفتادم روي مين بيدست و پا
عاشق بيدست و پايي ميشدم
مينهادم سر به پايت تا ابد
مرده بودم موميايي ميشدم
بين مرگ و زندگي پل ميزدم
باعث اين آشنايي ميشدم
چون شهيدان در پگاهي دلنشين
من فدايي من فدايي ميشدم
دل به درياي محبت ميزدم
قطره قطره كربلايي ميشدم
ياد آن روزي كه در وادي عشق
محو مردان خدايي ميشدم
اي سيد ما و اي مولاي ما،فداي دردهاي دلت،تو كانون انعكاس نور ولي عصر و خورشيد زمين و زماني و بار امتي به دوش توست،دوشي كه عليوار بار يتيمي امت اسلام را برخود تحمل مي كند،آه از فاصله اي كه با تو دارم ،فكر و ذهن كوچك من و درك ناقص من كجا و رهيافتن به اوج استواي عرشي تو كجا؟ و حال آنكه تو حجت حجت اللهي و سايه لطف حضرت بقيۀ الله.