دل فروشي
ميخوام بگم خدا، يه وخ پا نشي
دوباره دلداده ي دنيا نشي
ميخوام بگم دلت کجاس اي رفيق
کجاي اين دنيا رهاس اي رفيق
کدوم مغازه دلتو فروختي
ميخوام بگم اگر فروختي سوختي
فکر کردي بردي نه بابا نبردي
گول دوتا حرف قشنگو خوردي
دو تا نگاه گرفتيو دو تا ناز
با دو تا عشوه، ديگه کردي پرواز
بجاش ميدوني چي دادي، آزادي
دلت دلت دلت دلت رو دادي
مي خوام بگم دلت مثه يه بنده
بندي که هست رو هرآدم زنده
که دست هر کي باشه بنداش ميشي
اسير ميشيو کشته مردش ميشي
حالا ميخواي بنده ي ماشين بشي؟
بنده يک آدم بي دين بشي؟
آهاي کسي که دنباله رئيسي
رئيس کيه غير خدا هست کسي
آهاي جووني که به فکر ياري
هيچ جاييم برا خدا ميزاري
ميخوام بگم دنيا همون دو روزه
روز بعدي ديگه دلا ميسوزه
ميسوزه که چرا اينقد خر بودن
خدا شونو شيطونا زود ربودن
شعر از خودم(ح.الف.اول)
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و دوم اردیبهشت ۱۳۸۸ ساعت 11:53 توسط حسین ابراهیمی
|